کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربانی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مذبح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مذابح] [قدیمی] mazbah جای قربانی کردن؛ کشتارگاه.
-
هدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hady(i) ۱. گوسفند قربانی که به مکه بفرستند؛ شتر یا گوسفندی که حجاج در مکه قربانی کنند.۲. (اسم مصدر) قربانی کردن.
-
تضحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تضحیَة] [قدیمی] tazhiye ۱. غذا خورانیدن به کسی در وقت چاشت.۲. قربانی کردن گوسفند یا شتر؛ ذبح کردن.
-
ذبیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zabih ۱. مذبوح؛ گلوبریدهشده.۲. حیوانی که برای کشتن و قربانی کردن لایق باشد.۳. گوسفند کشتنی.۴. گوسفند قربانی.۵. لقب اسماعیل پسر حضرت ابراهیم؛ ذبیحالله.
-
شترقربانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] šotorqorbāni قربانی کردن شتر در روز عید قربان. Δ در قدیم رسم بود روز عید قربان شتری را زینت کرده و میکشتند و گوشتش را میان مردم تقسیم میکردند.
-
مناسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منسک] manāsek اعمال و عبادات دینی.〈 مناسک حج: اعمال و عبادات حج، از قبیل طواف کعبه، دویدن بین صفا، مروه، و اقامت در عرفات، و قربانی کردن.
-
قربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: قَرابین] qorbān ۱. ذبح کردن حیوانی حلالگوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن.۲. (اسم) عنوانی احترامآمیز در خطاب به آقایان.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = قربانی〈 قربان کردن: (مصدر متعدی) ذبح کردن حیوانی ح...
-
تشریق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašriq ۱. روشن ساختن؛ نور انداختن.۲. زیباروی شدن.۳. بهسوی مشرق توجه کردن.۴. خشکانیدن گوشت در آفتاب.۵. سه روز بعد از عید قربان که در قدیم عربها گوشتهای قربانی را خشک میکردند.
-
نحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nahr ۱. (فقه) شتر کشتن.۲. (ادبی) تبدیل مفعولات به فع میباشد.۳. (اسم) [جمع: نُحور] [قدیمی] قسمت بالای سینه؛ گلو یا جای گردنبند.۴. [قدیمی، مجاز] گلو بریدن.۵. [قدیمی، مجاز] قربانی کردن.
-
خون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xūn, xōn] xun ۱. (زیستشناسی) مایعی سرخرنگ و مُرکب از گلبول قرمز، گلبول سفید، پلاسما، و ذرات شناور که در تمام رگها جریان دارد.۲. (اسم مصدر) [مجاز] قتل؛ کشتار: خون ناحق.۳. [قدیمی، مجاز] پیوند نژادی.〈 خون خوردن: (مصدر لازم) [مجاز]۱...