کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قِربَة] [قدیمی] qerab = قربه
-
قرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ بُعد] qorb ۱. نزدیک شدن.۲. نزدیکی.
-
واژههای همآوا
-
غرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qarb ۱. بخشی از کرۀ زمین که در سمت غرب نصفالنهار گرینویج است.۲. جایی که آفتاب غروب میکند؛ یکی از چهار جهت اصلی.۳. سمت چپ شخصی که رو به شمال ایستاده است.۴. [مجاز] کشورهای اروپایی و امریکایی.
-
غرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qarab ۱. درختی که میوه ندهد؛ پد؛ پده.۲. سپیدار.۳. بید.۴. بید مجنون.۵. طلا.۶. نقره.۷. قدح.۸. خمر.
-
جستوجو در متن
-
مقرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moqarrab آنکه نزدیک به کسی شده و در نزد او قرب و منزلت پیدا کرده؛ نزدیکشده.
-
زلفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زلفة] [قدیمی] zolfat ۱. قرب؛ نزدیکی.۲. [مجاز] انس؛ دوستی.
-
اختصاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extesās ۱. مخصوص کاری یا چیزی کردن؛ ویژه کردن.۲. (اسم) ویژگی.۳. [قدیمی] قرب و منزلت.
-
دالت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: دالّة، مؤنثِ دال] ‹داله› [قدیمی] dāllat ۱. =دالdāl[l]۲. (اسم مصدر) جرئت؛ گستاخی.۳. (اسم مصدر) قرب و منزلت.
-
تنافر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanāfor ۱. گریختن و دور شدن از یکدیگر.۲. از یکدیگر بیزاری جستن.۳. ناسازگاری.۴. (ادبی) ثقیل و دشوار بودن تلفظ چند کلمۀ پشت سر هم که از عیوب فصاحت است، مثل قرب قبر حرب.
-
حضرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حضرة] hazrat ۱. عنوانی احترامآمیز که پیش از نام شخص بزرگ گفته یا نوشته میشود.۲. [قدیمی] نزدیکی؛ قرب.۳. [قدیمی] پیشگاه؛ حضور.٤. [قدیمی] پایتخت.〈 حضرت سبحان: خداوند پاک و منزه از هر عیب و نقص.
-
قاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qāb ۱. مقدار؛ اندازه.۲. نیمهای از کمان مابین قبضه و گوشۀ آن.〈 قاب قوسین: [قدیمی]۱. مقدار دو کمان.۲. [مجاز] قرب الهی؛ نزدیکی به خداوند: ◻︎ به قاب قوسین آن را بَرَد خدای که او / سبک شمارد در چشم خویش وحشت غار (ابوحنیفه: شاعرا...