کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی قرار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] biqarār ۱. بیآرام؛ ناآرام؛ بیتاب.۲. ناپایدار.
-
جستوجو در متن
-
مقرر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqarrar ۱. ثابت و برقرارشده؛ قراردادهشده؛ قراریافته؛ برقرار.۲. تقریرشده.〈 مقرر داشتن: (مصدر متعدی) برقرار کردن؛ معین کردن؛ مقرر کردن.
-
معالات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معالاة] [قدیمی] mo'ālāt ۱. بلند کردن؛ بلند قرار دادن.۲. در بلندی با کسی معارضه کردن.
-
ترتیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tartib ۱. ثابت و استوار کردن.۲. هرچیزی را در جای خود قرار دادن.۳. راستودرست کردن.۴. پشت سر هم قرار دادن.
-
اثبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esbāt ۱. پابرجا کردن.۲. معلوم کردن درستی امر یا موضوعی به گونهای که دیگران آن را بپذیرند؛ ثابت کردن؛ به ثبوت رساندن.۳. قرار دادن.۴. نوشتن.
-
تقریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqrir ۱. بیان کردن.۲. قرار دادن.۳. برقرار کردن.۴. [قدیمی] اقرار کردن.۵. [قدیمی] به اقرار آوردن.
-
تحدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahdid ۱. حد و کرانۀ چیزی را پیدا کردن؛ حدواندازه قرار دادن؛ حدواندازه معیّن کردن برای چیزی.۲. حدود زمینی را معیّن کردن.
-
توسیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوسیط] [قدیمی] to[w]sit ۱. در میان قرار دادن چیزی.۲. چیزی را از وسط دونیمه کردن.۳. میانجی کردن؛ واسطه ساختن.
-
ترفیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarfih در رفاه و آسایش قرار دادن؛ آسوده و تنآسان کردن.
-
شمعدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] šam'dān جای شمع؛ ظرفی که در آن شمع برای روشن کردن قرار میدهند.
-
اصطفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اصطفاء] [قدیمی] 'estefā ۱. گزین کردن؛ برگزیدن.۲. کسی را برگزیدن و مورد محبت قرار دادن.
-
استناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estenād تکیه کردن به سند یا مدرک و آن را پشتوانۀ عمل، گفته، یا ادعا قرار دادن.
-
تضییق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazyiq ۱. تنگ کردن.۲. سخت گرفتن به کسی؛ در تنگنا قرار دادن.
-
مناوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناوَبَة] ‹مناوبت› [قدیمی] monāvebe ۱. چیزی را نوبتی قرار دادن.۲. نوبتگذاری.۳. عقوبت کردن.