کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قراری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بی تابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bitābi بیقراری؛ بیآرامی.
-
ناشکیبایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nāšakibāy(')i بیصبری؛ بیقراری؛ بیآرامی.
-
ضجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zajar دلتنگی؛ بیقراری؛ بیآرامی.
-
تضجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazajjor اظهار آزردگی و بیقراری کردن از اندوهی یا امری.
-
تاباک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاپاک، تپاک› [قدیمی] tābāk ۱. تب.۲. تپش؛ اضطراب؛ بیقراری.
-
خام کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] xāmkāri بیتجربگی: ◻︎ به عشق اندر، صبوری خامکاریست / بنای عاشقی بر بیقراریست (نظامی۲: ۲۱۲).
-
شب پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹شبپیمای› [قدیمی، مجاز] šabpeymā ۱. کسی که در شب راه میرود.۲. آنکه شب را در بیخوابی و بیقراری میگذراند؛ شبزندهدار.
-
معهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاهد] [قدیمی] ma'had ۱. مکانی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده.۲. محل بازگشت.۳. جایی که عدهای گرد هم جمع شوند؛ باشگاه.
-
تپش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) tapeš ۱. بیآرامی؛ اضطراب؛ بیقراری.۲. [مجاز] تحرک؛ لرزش.۳. ضربان قلب.
-
تپیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) tapidan ۱. لرزیدن.۲. زدن نبض و قلب.۳. [قدیمی، مجاز] بیآرام شدن؛ بیقراری کردن.
-
ذولغتین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذوالغتَین] (ادبی) zuloqateyn در بدیع، شعری که به دو زبان (فارسی و عربی) خوانده شود، مانند این شعر: باد جنانی جان بهاری / آب روانی سد قراری (سلمان ساوجی)؛ ذورؤیتین؛ مضموناللغتین.
-
چلبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čolbole ۱. شتاب؛ اضطراب؛ بیقراری.۲. (صفت) شتابزده و مضطرب: ◻︎ ای ز نور رای تو خورشید رخشان در حجاب / وای ز جود دست تو ابر بهاری چلبله (ظهیرالدین فاریابی: رشیدی: چلبه).
-
تفسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tafse ۱. لکۀ سیاه که در چهرۀ انسان پیدا میشود؛ کلف؛ ماهگرفت.۲. (اسم مصدر) اندوه و بیقراری دل.۳. (اسم مصدر) میل و خواهش به هرچیز.۴. حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکیها رغبت شدید پیدا میکنند؛ ویار؛ تاسه.
-
سوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوج، سوچ› suz ۱. باد بسیارسرد.۲. [مجاز] غم بسیار.۳. (بن مضارعِ سوختن) = سوختن۴. سوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانسوز، جهانسوز، خانمانسوز، دلسوز.۵. (اسم مصدر) سوزش.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] اشتعال.۷. [قدیمی] آتش.〈 سوزوساز: [مجاز] صبر و بر...