کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدمیاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) yāri ۱. کمک.۲. [قدیمی] دوستی؛ همدمی؛ همراهی.〈 یاری جستن: (مصدر لازم) = 〈 یاری خواستن〈 یاری خواستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)۱. کمک خواستن؛ مدد خواستن.۲. استفاده کردن.〈 یاری دادن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) کمک کردن.〈 ی...
-
قدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقدام] qadam ۱. اندازۀ پا از سر انگشت تا پاشنه.۲. گام.۳. کار؛ عمل.〈 قدم افشردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پا فشردن.۲. پافشاری کردن.〈 قدم برداشتن: = 〈 قدم برگرفتن〈 قدم برگرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] حرکت کردن؛ راه افتا...
-
قدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qedam ۱. سابقه در امری؛ دیرینگی.۲. [مقابلِ حدوث] (فلسفه) وجود چیزی در جهان ازل و بدون وابستگی به چیز دیگر.
-
پزشک یاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) [منسوخ] pezeškyāri شغل و عمل پزشکیار.
-
یاری رس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] yārira(e)s = یاررس
-
ثابت قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [مجاز] sābetqadam ویژگی کسی که در تصمیم خود پابرجا و استوار است؛ ثابتعزم.
-
فرخ قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] farroxqadam فرخپی؛ خجستهپی؛ خوشقدم.
-
قدم گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qadamgāh ۱. جای قدم نهادن.۲. جایی که اثر پایی در سنگ پدیدار باشد.〈 قدمگاه آدم: در روایات، سرندیب که حضرت آدم نخستین بار بر روی زمین در آنجا قدم گذاشت.
-
پیش قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pišqadam کسی که جلوتر از دیگری به راهی برود یا به کاری اقدام کند؛ پیشگام.
-
خوش قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ بدقدم] [عامیانه] xošqadam ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است؛ خجستهپی.
-
هم قدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamqadam دو یا چند تن که با هم راه بروند؛ همگام؛ همراه.