کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدر و منزلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرامی قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] gerāmiqadr بزرگقدر؛ بلندپایه؛ ارجمند.
-
گران قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] gerānqadr عالیقدر؛ گرانپایه؛ ارجمند.
-
بی قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] biqadr ۱. بیارزش.۲. بیعزت؛ بیحرمت.۳. بیوقار.
-
عالی قدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'āliqadr والامقام؛ بلندمرتبه؛ بزرگوار.
-
جستوجو در متن
-
جاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی باستان] jāh ۱. مقام؛ مکان؛ منزلت؛ جایگاه؛ قدر و شرف؛ علو منزلت؛ شٲن و جلال.۲. فر و شکوه.
-
برفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برفره› [قدیمی] barfar شٲن و شوکت؛ شکوه؛ بلندی قدر و منزلت.
-
صاحب جاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. معرب] [قدیمی] sāhebjāh دارای مقام و منصب؛ صاحب قدر و منزلت؛ ارجمند.
-
ذی جاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. معرب] ‹ذوجاه› [قدیمی] zijāh صاحب جاهومقام؛ دارای قدر، شرف، و منزلت.
-
پایه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pāyedār ۱. دارای پایه؛ آنچه پایه داشته باشد.۲. [مجاز] کسی که در ادارۀ دولتی پایه و رتبه دارد.۳. [مجاز] صاحبرتبه.۴. [مجاز] دارای قدر و منزلت.
-
اشادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اشادة] [قدیمی] 'ešādat ۱. برافراشتن چیزی.۲. بلند کردن بنا.۳. بلند گردانیدن قدر و منزلت کسی.۴. آشکار کردن چیزی.۵. نسبت دادن سخنی به کسی.
-
اعتبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tebār ۱. اعتماد.۲. قدر؛ منزلت.۳. آبرو.۴. (اقتصاد) حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول.۵. راستی؛ درستی.۶. [قدیمی] چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن.۷. [قدیمی] چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن.۸. [قدیمی] ع...