کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قحبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قحبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قحبَة، جمع: قِحاب] qahbe زن بدکاره؛ روسپی.
-
قحبه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qahbexāne خانة زنان بدکار.
-
جستوجو در متن
-
قحاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قَحبَة] [قدیمی] qehāb = قحبه
-
راکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] rākāre بدکاره؛ فاحشه؛ قحبه؛ روسپی.
-
زغارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژغارو› [قدیمی] zaqāru خانهای که در آن زنان بدکار به سر میبرند؛ فاحشهخانه؛ قحبهخانه.
-
کنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ke(a)ng ۱. قویهیکل؛ قویجثه.۲. امرد و بیشرم: ◻︎ گه گریبانم بگیرد قحبهای / گاه کنگی بشکند دندان من (سعدی: لغتنامه: کنگ).
-
غر زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] qarzan ۱. زن بدکار؛ روسپی؛ فاحشه؛ قحبه.۲. مردی که زن بدکار دارد: ◻︎ من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان / غرزنان برزنند و غرچکان روستا (خاقانی: ۱۸).
-
غر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] qar ۱. زن فاحشه؛ قحبه؛ زن بدکار: ◻︎ ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر بافریب / فتنه سازد خویشتن را چون بهدست آرد غریب (ناصرخسرو: لغتنامه: غر).۲. نامرد؛ مخنث: ◻︎ همچو خوبی دلبری مهمان غر / بانگ چنگ و بربطی در پیش کر (مولوی: ۱۰۱۵).
-
جاف جاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹جاف، جفجاف› [قدیمی] jāfjāf زنی که به یک شوهر قناعت نکند و آرام نگیرد؛ زن بدکار؛ قحبه؛ فاحشه: ◻︎ ز دانا شنیدم که پیمانشکن / زن جافجاف است آسانفکن (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵)، ◻︎ جافجاف است و شوخگین و سترگ / زنده مگذار دول را زنهار ...