کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاپ کسی را دزدیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غارَة] qārāt ۱. ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور؛ تاراج کردن؛ چپاول کردن؛ دزدیدن.۲. (اسم) آنچه پس از شکستخوردن کسی برجای ماند؛ غنیمت.
-
استراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esterāq ۱. دزدیدن.۲. کار دیگری را به خود نسبت دادن.〈 استراقِ سمع: پنهانی گوش دادن به سخن دیگران.
-
ربودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹رباییدن› robudan ۱. چیزی را با تردستی و چابکی از جایی برداشتن و بردن؛ در بردن.۲. دزدیدن.۳. جذب کردن.
-
کف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کفّ] kaf ۱. (زیستشناسی) سطح بیرونی دست یا پا.۲. [جمع: کُفوف] دست.۳. [جمع: کُفوف] سطح چیزی: کف اتاق.۴. [قدیمی] کفۀ ترازو.= کف رفتن: (مصدر متعدی) [مجاز] ربودن و دزدیدن؛ بهتردستی چیزی از دست کسی یا از جایی ربودن.= کف زدن: (مصدر لازم) دست ...
-
تشنیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašni' بسیاربدگفتن از کسی؛ کسی را زشت شمردن؛ عیوب کسی را آشکار کردن؛ رسوا ساختن کسی.
-
القا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: القاء] 'elqā مطلبی را به فکر یا ذهن کسی افکندن.〈 القای شبهه: کسی را به اشتباه انداختن.
-
مباثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباثّة] [قدیمی] mobāssat سِر خود را نزد کسی فاش کردن؛ کسی را بر باطن کار خویش آگاه ساختن.
-
تعلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'lim ۱. علم یا هنری را به کسی یاد دادن؛ کسی را چیزی آموختن.۲. آموزش.
-
تملیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamlik ۱. مالک گردانیدن؛ دارا کردن.۲. کسی را مالک چیزی کردن؛ چیزی را به ملک کسی درآوردن.
-
مفسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mofasser کسی که معنی سخنی را بیان کند؛ کسی که مطلبی را شرحوبسط میدهد؛ تفسیرکننده.
-
جزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عامیانه] jezāndan ۱. دل کسی را سوزاندن.۲. کسی را آزار و اذیت کردن چنانکه دلسوخته و اندوهگین شود.
-
روادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹روادارنده› ravādār کسی که امری را جایز میشمارد؛ آنکه چیزی را برای کسی حلال میداند.
-
شوراننده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šurānande ۱. کسی که مردم را بشوراند.۲. آنچه کسی را به هیجان بیاورد.
-
رساننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) re(a)sānande کسی که چیزی را بهدست کسی یا چیز دیگر میرساند.
-
تحمیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahmiq احمق شمردن؛ نسبت حماقت به کسی دادن؛ کسی را احمق خواندن.