کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانون قوی اعداد بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قانون دان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] qānundān آنکه قانون بداند؛ حقوقدان؛ دانندۀ قانون.
-
قانون گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] qānungozār قانونگذارنده؛ آنکه قانون وضع کند؛ مُقَنِّن.
-
جستوجو در متن
-
رستهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مرکب از رس (نمو) + تهم (= قوی؛ بزرگ)] [قدیمی] rostahm بزرگتن؛ تنومند؛ بلند بالا.
-
کوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kuse نوعی ماهی بزرگ با دندانهای تیز، آروارههای قوی، و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل میکند؛ کوسهماهی.
-
عقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'oqāb ۱. (زیستشناسی) پرندۀ شکاری بزرگ با چنگالهای قوی و چشمهای تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار میکند.۲. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی است.
-
سوسمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) susmār جانور خزندۀ آبی با پاهای کوتاه و پرهدار، دم بلند، بدن کشیده، سر بزرگ، آروارۀ قوی، و بدن پوشیده از فلسهای شاخی.
-
شاه باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهباز› (زیستشناسی) šāhbāz نوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگالهای قوی و پرهای زرد، خرمایی، یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت میکنند؛ باز سفید و بزرگ.
-
شمپانزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chimpanzé] ‹شامپانزه› (زیستشناسی) šāmpnāze نوعی میمون شبیه انسان، با بدنی پوشیده از موهای دراز، جمجمۀ کوچک، پیشانی عقبرفته، آروارههای بزرگ و قوی و دستهای دراز که باهوشترین وتربیتپذیرترین نوع میمون است.
-
افعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: افعی 'af 'ā، جمع: افاعی] (زیستشناسی) 'af'i نوعی مار بزرگ، قوی، و زهردار، دارای سر پهن و گردن باریک به رنگ سیاه مایل به زردی یا سرخی که انواع گوناگون دارد؛ مار بزرگ.
-
اژدها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: azidahāka] ‹اژدرها› 'ežde(a)hā ۱. در افسانهها، ماری با بالهای بزرگ و چنگالهای قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون میآمد.۲. مار بسیاربزرگ.۳. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها؛ تِنّین.۴. [قدیمی، مجاز] اسب قوی و درش...
-
سفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسفار] sefr ۱. کتاب بزرگ؛ کتاب: ◻︎ از یکیسو نهاده تا سر سقف / از یکیگوشه چیده تا دَمِ طاق ـ ... ـ سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹).۲. جزئی از اجزای تورات؛ هریک از پنجکتاب اول عهد قدیم (تورات) شامل سفر ...
-
نهمار
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] na(e)hmār ۱. بیشمار؛ فراوان؛ بسیار؛ بینهایت؛ بیکران: ◻︎ چو ابلیس دانست کاو دل بداد / برافسانهاش گشت نهمار شاد (فردوسی۲: ۱/۳۶).۲. (صفت) قوی.۳. (صفت) دشوار؛ مشکل.۴. (صفت) بزرگ: ◻︎ گنبدی نهمار بر برده بلند / نه ستونش از برون نه زیر بند...
-
تهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tahm] [قدیمی] tah[a]m ۱. قوی؛ نیرومند: ◻︎ ورا هوش در زاولستان بود / به دست تهم پور دستان بود (فردوسی: ۵/۲۹۷)، ◻︎ که را بخت و شمشیر و دینار باشد / و بالا و تن تَهْم و پشت کیانی (دقیقی: ۱۰۷).۲. بزرگ.۳. بیهمتا در بزرگی و دلیری و زورمندی.
-
قورباغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹غورباغه› qurbāqe ۱. (زیستشناسی) جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پرهدار که در آب تخم میریزد. برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا میکند. نوزاد بیدستوپای آن دارای سر بزرگ، دُم دراز، و آبشش است؛ غوک؛ وزغ؛ چغز؛ کلا....