کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانوني پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اخطاریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (حقوق) 'extāriy[y]e ورقهای که بهوسیلۀ آن مطلبی را از راه قانونی به کسی یادآوری میکنند؛ یادبرگ.
-
بیدادگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bidādgari ۱. ظلم؛ ستم؛ تعدی.۲. بیقانونی.
-
اضافه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی. فارسی] 'ezāfekār کاری که کارمند یا کارگر بیشتر از وقت قانونی که برای کار در روز معین شده است، انجام میدهد.
-
برانداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bar[']andāxtan ۱. برافکندن؛ از میان بردن؛ نابود کردن.۲. رسم و عادت یا قانونی را از بین بردن.
-
بزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bačak] ‹بژه› beze[h] ۱. خطا؛ جرم؛ عمل غیر قانونی.۲. [قدیمی] گناه.
-
لایحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لائحَة، جمع: لَوائِح] ‹لائحه› lāyehe ۱. نوشتهای که در آن پیشنهاد یا ادعایی ارائه شده باشد.۲. [مقابلِ طرح] (سیاسی) قانونی که از طرف دولت برای تصویب تقدیم مجلس میشود.
-
ربح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rebh ۱. نزول؛ بهره.۲. [قدیمی] نفع؛ سود.〈 ربح قانونی: بهرهای که از نرخ قانونی تجاوز نکند.〈 ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه میافزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار میدهند.
-
تصویب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasvib ۱. به راستی و درستی امری حکم کردن؛ رٲی به درستی کاری دادن؛ تٲیید؛ راستودرست دانستن.۲. راستگو دانستن.۳. (سیاسی) رٲی موافق دادن به لایحۀ قانونی از طرف مجلس شورا یا هیئت وزیران.
-
پلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: police] (نظامی) polis ۱. مجموعۀ افرادی که با استفاده از اختیارات قانونی خود، در جهت ایجاد نظم، امنیت، و آرامش در شهر، کشور و جامعه تلاش میکنند.۲. هر یک از افراد متعلق به این مجموعه.۳. جایی که افراد این مجموعه در آن مستقر هستند.〈...
-
قانون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: قوانین] qānun ۱. دستورها، مقررات، و احکامی که از طرف دولت و مجلس برای برقراری نظم و اداره کردن امور جامعه وضع شود.۲. رسم؛ آیین؛ روش.۳. اصل اثبات شده در یک علم: قانون نیوتن، قانون علیت.〈 قانون اساسی: قانونی که پ...
-
حق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حقّ] haq[q] ۱. [مقابلِ باطل] راست؛ درست: حرفِ حق.۲. (اسم) اختیاری که طبیعت، قانون، یا عرف به کسی داده است: حقّ حرف زدن.۳. (اسم) هزینه یا کارمزدی که در برابر انجام کاری به شخص یا نهادی پرداخت میشود: حقّ بیمه.۴. (اسم) تسهیلاتی که شخص در ب...
-
طرح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tarh ۱. (نقاشی) تصویر بدون رنگ.۲. (ادبی) خلاصۀ حوادث یک داستان.۳. (اسم مصدر) مطرح کردن؛ پیشنهاد کردن؛ ارائه کردن.۴. (اسم مصدر) پیریزی کردن؛ بنا نهادن.۵. نقشه.۶. مطلب.۷. (سیاسی) قانونی که برای مطالعه و تصویب تهیه میشود.۸. (اسم مصدر) [قد...
-
شرکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شرکة] šerkat ۱. شریک شدن؛ انباز گشتن؛ همدست شدن با یکدیگر در کاری.۲. (اسم)نهادی قانونی با فعالیتهای مخصوص بازرگانی.〈 شرکت با مسئولیت محدود: (اقتصاد) شرکتی بین دو یا چند تن که هرکدام به میزان سرمایۀ خود مسئول هستند.〈 شرک...