کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
غاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) qāz پرندهای شناگر، بزرگتر از مرغابی و کوچکتر از قو، با گردن دراز، و پاهای پردهدار که نر و مادهای همشکل دارد. وزنش تا دوازده کیلوگرم میرسد؛ خربط.〈 غاز چراندن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. کار بیهوده کردن.۲. بیکاری؛ ولگر...
-
غاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قاز› qāz ۱. [مجاز] پول ناچیز و کم.۲. [منسوخ] در دورۀ قاجار، واحد پول معادل نیم شاهی.
-
غاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāz ۱. پینه؛ وصله.۲. چاک؛ شکاف.〈 غاز کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن؛ غاژیدن.
-
غاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فرانسوی] [قدیمی] qāz = گاز۴