کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اجمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ejmāl ۱. بهکوتاهی سخن گفتن؛ گفتن مطلبی بهاختصار.۲. (اسم) خلاصه.۳. [قدیمی] نیکی کردن در حق دیگران.
-
تهنیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تهنِئَة] tahniyat مبارکباد گفتن؛ شادباش گفتن؛ تبریک گفتن.
-
تناجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāji راز گفتن؛ با هم راز گفتن.
-
واگفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] vāgoftan باز گفتن؛ دوباره گفتن؛ بازگو کردن.
-
تبریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabrik مبارکباد گفتن؛ شادباش گفتن.
-
ارتجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ertejāl بیاندیشه و بیتٲمل سخن یا شعر گفتن؛ بالبداهه گفتن.
-
بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzgoftan ۱. گفتن.۲. دوباره گفتن؛ مطلبی را تکرار کردن.
-
گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: guftan] goftan حرف زدن؛ سخن راندن؛ ادا کردن سخن.
-
گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از گفتن) ‹گویش، گوشت› [قدیمی] guš ۱. گفتار.۲. سخن گفتن.
-
تسجیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasji' سخن با سجع و قافیه گفتن؛ کلام موزون گفتن.
-
رجمابالغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rajmanbelqeyb ندانسته سخن گفتن؛ از روی ظن و گمان سخن گفتن.
-
تحادث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahādos با هم حدیث گفتن؛ با هم سخن گفتن.
-
شادباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، شبه جمله) šādbāš ۱. تبریک؛ تهنیت.۲. (اسم) [قدیمی] روز بیستوششم از ماههای فلکی.〈 شادباش گفتن: خوشباش گفتن؛ تبریک و تهنیت گفتن.
-
تحیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تحیّة، جمع: تَحیّات و تَحایا] tahiy[y]at ۱. سلام گفتن؛ درود گفتن.۲. خوشامد گفتن.۳. (اسم) سلام و درود.
-
باطل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حق، جمع: اَباطیل] bātel ۱. ناچیز.۲. ناحق.۳. بیاثر؛ بیهوده؛ یاوه.۴. پوچ.〈 باطل گفتن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. بیهوده گفتن؛ یاوه گفتن.۲. ناحق گفتن: ◻︎ بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی: ۸۲).