کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل قسمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تسو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تسوج، تاسوج، طسوج› [قدیمی] tasu ۱. یک قسمت از ۲۴ قسمت شبانهروز؛ یک ساعت.۲. یک قسمت از ۲۴ قسمت چوب گز بزازان.۳. یک قسمت کوچک از چیزی.
-
نیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nēm] nim یک قسمت از دو قسمت چیزی؛ نصف.
-
سافله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سافلَة، مؤنثِ سافل] [قدیمی] sāfele ۱. = سافل۲. دبر؛ مقعد.۳. قسمت پایین چیزی.۴. قسمت پایین نهر.۵. قسمت پایین نیزه.
-
بالاتنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ پایینتنه] bālātane ۱. قسمت بالای بدن از سر تا کمر.۲. [مجاز] قسمت بالای لباس.
-
کمرچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kamarčin ۱. قسمت چیندار لباس در کمرگاه.۲. [منسوخ] نوعی لباس مردانه که در قسمت کمر چین داشته است.
-
پایین تنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ بالاتنه] pāy(')intane ۱. قسمت پایین بدن از کمر تا پا.۲. قسمت پایین لباس.
-
معشار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] me'šār ۱. یک قسمت از ده قسمت چیزی؛ دهیک.۲. ناقۀ پرشیر که شیرش کم شده باشد.
-
قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اَقساط] qest ۱. یک قسمت از وامی که به چند قسمت تقسیم شده باشد و هر قسمت را در مدت معین بپردازند.۲. عدل؛ داد.۳. حصه؛ نصیب.۴. مقدار؛ میزان.
-
ثلثان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، تثنیۀ ثلث] [قدیمی] solsān دوسوم؛ دو قسمت از سه قسمت چیزی.〈 ثلثان شدن شراب: [قدیمی] جوشاندن شراب تا دوثلث آن تبخیر شود و یکثلث باقی بماند.
-
قسمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قسمة، جمع: قِسَم] qesmat ۱. نصیب؛ بهره.۲. جزء؛ بخش.۳. سرنوشت؛ تقدیر.۴. (ریاضی) تقسیم.〈 قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن؛ تقسیم کردن.
-
برخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barx بهر؛ بهره؛ حصه؛ قسمت؛ پارهای از چیزی.
-
بهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bahr] [قدیمی] bahr ۱. قسمت؛ بخش.۲. نصیب.
-
ماهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) māhleqā قسمت سفیدرنگ و هلالی انتهای ناخن.
-
دوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) duš شانه؛ کول؛ کتف؛ قسمت بالای پشت.
-
قابول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟] [قدیمی] qābul قسمت بیرونآمدۀ عمارت، مانندِ سایهبان.