کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل عرضه در بازار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
راسته بازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راستبازار› rāstebāzār بازار راست و دراز که در دو طرف آن دکان باشد.
-
عرضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عرضَة] 'orze ۱. لیاقت؛ طاقت؛ توانایی.۲. [قدیمی] نشانه؛ در معرض.
-
بازاری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بازار) bāzāri ۱. از مردم بازار؛ تاجر.۲. [مجاز] متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم: لهجهٴ بازاری.۳. [مجاز] بیکیفیت.۴. [مجاز] بدون ارزش هنری؛ مبتذل:رمان بازاری.۵. [مجاز] بیادب؛ بیظرافت.۶. [مجاز] در معرض دید همه.۷. (صفت نسبی، قید...
-
عرضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عَرضَة] 'arze ۱. عرض؛ پیشنهاد.۲. نمایش؛ ارائه.۳. در دسترس یا معرض خرید قرار دادن کالا.〈 عرضه داشتن (کردن): (مصدر متعدی)۱. اظهار کردن؛ بیان کردن.۲. ارائه دادن؛ نشان دادن.
-
یپنلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yaponlu محوطه یا میدانی که از هر طرف کالاهای مختلف میآورند و در آنجا برای فروش عرضه میکردند: ◻︎ چون یپنلو در میان شهرها / از نواحی آید آنجا بهر ما (مولوی: ۱۰۰۹).
-
جارچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] jārči کسی که در کوچه و بازار مطلب یا حُکمی را با آواز بلند به اطلاع مردم میرسانده است؛ جارزننده.
-
طواف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] tavvāf ١. کسی که چیزی را برای فروش در کوچه و بازار میگرداند؛ کاسب دورهگرد.٢. (صفت) [قدیمی] بسیارطوافکننده.
-
رسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rastak] raste ۱. (نظامی) هریک از واحدهای تخصصی ارتش.۲. دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و همپیشه باشند: رستهٴ نانوایان، رستهٴ گوشتفروشان، رستهٴ آهنگران.۳. رده؛ صف؛ قطار.۴. [قدیمی] بازار.۵. [قدیمی] دکانهایی که در بازا...
-
بازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāzār ۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.〈 بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سی...
-
دکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دکّان، جمع: دَکاکین] dok[k]ān جایی سرپوشیده در کنار بازار یا خیابان یا کوچه که کالاهایی در آنجا برای فروش آماده سازند.
-
پارسایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pārsāy(')i پرهیزکاری؛ پاکدامنی؛ زهد؛ تقوا: ◻︎ سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن / هر متاعی را خریداریست در بازار خویش (سعدی۲: ۴۷۶).
-
دست فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dastforuš ۱. کسی که کالایی روی دست میگیرد و در کوچه و بازار برای فروش میگرداند.۲. [مجاز] فروشندۀ دورهگردی که برای فروختن اجناس خود جای خاصی ندارد.
-
مکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] makkāre ۱. بازاری که هر سال به مدت چند روز در یک کشور تشکیل شود و از کشورهای دیگر کالاهایی برای فروش به آن بازار بیاورند.۲. [مجاز] جای بینظم و شلوغ.
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bar] bār ۱. محلی مانند رستوران که در آنجا نوشابههای الکلی عرضه میشود.۲. پیشخوانی در هتل، رستوران، و مانندِ آن که برای عرضۀ نوشابههای الکلی به کار میرود.۳. قفسۀ مخصوص نگهداری مشروبات الکلی.
-
خرسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ خرس] xersak ۱. خرس کوچک؛ بچهخرس.۲. نوعی قالی با پرزهای بلند.۳. [قدیمی] نوعی بازی که خطی دایرهوار بر زمین میکشند و یکی در میان آن دایره میایستد و بازیکنان دیگر پیش میروند و او را میزنند و او با پای خود به آنها میزند و پایش به هر...