کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل عبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گذرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گذرگه› gozargāh جای گذشتن و عبور کردن؛ گذر؛ محل عبور.
-
گذر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گذشتن) gozar ۱. = گذشتن۲. گذرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زودگذر، دیرگذر.۳. (اسم مصدر) عبور؛ گذشتن از جایی.۴. (اسم) محل عبور.〈 گذر دادن: (مصدر متعدی) راه دادن؛ اجازۀ عبور دادن: ◻︎ در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گر تو نمیپسندی تغی...
-
گذاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gozāre ۱. گذشتن از جایی؛ عبور.۲. (اسم) مجرا؛ معبر؛ گذرگاه.〈 گذاره کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. عبور کردن؛ گذشتن.۲. (مصدر متعدی) عبور دادن؛ گذراندن: ◻︎ ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد: ۵۷)...
-
ترانزیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: transit] terānzit ۱. (اقتصاد) عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت حق گمرک و مالیات.۲. عبور شخصی از کشوری با وسیلۀ نقلیه بدون توقف در آن.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] ویژگی وسیلۀ نقلیهای که برای رسیدن به کشوری حق عبور کردن از ...
-
مساغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] masāq گذرگاه؛ راه و جای عبور.
-
معبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معابر] ma'bar محل عبور گذر؛ گذرگاه.
-
ممر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ممرّ] mamar[r] محل عبور؛ جای گذشتن؛ گذرگاه.
-
عبور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) 'abur = شِعرا = شعرای یمانی
-
کانال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: canal] kānāl ۱. مجرای مصنوعی عبور آب برای حمل و نقل؛ ترعه: کانال پاناما.۲. مجرای عبور آب برای آبیاری، انتقال فاضلاب، و مانند آنها.۳. مجرایی از جنس ورق آهن گالوانیزه برای هدایت هوا: کانال کولر.۴. مسیری که برای عبور دادن کابلهای برق ی...
-
اجتیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ejtiyāz عبور کردن؛ گذشتن از جایی؛ گذشتن.
-
باتلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bātlāq زمین پرگلولای که عبور از آن دشوار است؛ آبگند؛ لجنزار؛ مرداب.
-
کاروان رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kār[e]vānro[w] راهی که کاروان از آن عبور میکند.
-
گریوه نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] garivenavard آنکه بهچابکی و تندی از گریوه عبور کند.
-
گنداب رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gandābro[w] جایی که آبهای گندیده از آن عبور کند.
-
لوشاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lušāre زمینی که سیل از آن عبور کرده باشد؛ لوره؛ لورکند.