کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل سوختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوج، سوچ› suz ۱. باد بسیارسرد.۲. [مجاز] غم بسیار.۳. (بن مضارعِ سوختن) = سوختن۴. سوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانسوز، جهانسوز، خانمانسوز، دلسوز.۵. (اسم مصدر) سوزش.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] اشتعال.۷. [قدیمی] آتش.〈 سوزوساز: [مجاز] صبر و بر...
-
سوختنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) suxtani قابل سوختن؛ درخور سوختن.
-
روغن سوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ro[w]qansuzi سوختن روغن؛ سوختن قسمتی از روغن در موتور اتومبیل در اثر معیوب شدن رینگ یا پیستون.
-
سوجش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] suješ = سوختن
-
سوزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] suzidan = سوختن
-
سوزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سوزا› suzān سوزنده؛ درحال سوختن.
-
تحرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taharroq سوختن؛ سوخته شدن.
-
اخگرستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'axgarestān جای اخگر؛ جای افروختن آتش؛ کانون؛ آتشدان؛ جای سوختن.
-
آسغدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [سُغدی] āsoqdan ۱. ناسوختن.۲. نیمه سوختن؛ نیمسوز شدن.
-
رماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ramād آنچه پس از سوختن چیزی باقی میماند؛ خاکستر.
-
هیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hime خاروخاشاک که به درد سوختن بخورد؛ هیزم؛ سرشاخۀ خشک درخت.
-
انگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'angešt = زغال: ◻︎ گر دست به دل برنهم از سوختن دل / انگِشت شود بیشک در دست من انگُشت (عسجدی: ۲۴).
-
برهود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرهود، پرهوده، پیهود، بیهود› [قدیمی] barhud چیزی که نزدیک به سوختن رسیده و حرارت آتش، رنگ آن را تغییر داده باشد؛ نیمسوخته.
-
کاربراتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carburateur] kārbu(o)rātor دستگاهی که سوخت اتومبیل را با هوا مخلوط و برای سوختن آماده میکند.
-
لذع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] laz' ۱. با زبان و سخن زشت کسی را آزردن.۲. [قدیمی] سوختن.