کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل خرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مصرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصرِف، جمع: مصارف] masraf ۱. صرف و خرج کردن.۲. (اسم) [قدیمی] جای صرف و خرج کردن؛ محل خرج.
-
خرج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xarj ۱. [مقابلِ دخل] هزینه.۲. (نظامی) [مجاز] مادۀ منفجرهای برای پرتاب گلوله، موشک، و مانند آن.۳. (فقه) نفقه.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] مصرف.
-
صرفه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] sarfejuy(')i اندازه نگه داشتن در خرج؛ دقت و توجه به اینکه چیزی زیادتر از حد لزوم صرف و خرج نشود؛ صرفهکاری.
-
پرخرج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porxarj دارای خرج بسیار؛ آنچه هزینۀ بسیار دارد.
-
مسرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosref کسی که بیاندازه خرج میکند؛ اسرافکننده.
-
تبذیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabzir زیاد و بیهوده خرج کردن؛ اسراف.
-
اسراف کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'esrāfkār اسرافکننده؛ کسی که بیاندازه خرج میکند؛ ولخرج؛ مسرف.
-
مخارج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maxārej ۱. [جمعِ مخرج] = مخرج۲. [جمعِ خرج] هزینهها.
-
مبذر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mobazzer کسی که مال خود را بیهوده خرج کند؛ اسرافکننده.
-
خراج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی] [عامیانه] xarrāj کسی که پول بسیار خرج میکند؛ ولخرج.
-
منفاق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] menfāq مرد بسیارنفقه؛ کسی که مال بسیار خرج کند.
-
ولخرج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] velxarj آن که پول خود را بیهوده خرج میکند.
-
ولخرجی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] velxarji ولخرج بودن و پول خود را بیهوده خرج کردن.
-
گشادباز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] gošādbāz ۱. افراطکار.۲. مسرف.۳. آنکه پول خود را بیهوده خرج کند؛ ولخرج.
-
دست باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] dastbāz ۱. گشادهدست؛ باسخاوت؛ بخشنده.۲. کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد؛ دستودلباز.