کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل تورم یا باد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavarrom ۱. ورم کردن؛ آماس کردن؛ آماسیدن.۲. (اقتصاد) [مجاز] بالا رفتن قیمتها و پایین آمدن ارزش پول.
-
آماساننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āmāsānande آنکه یا آنچه سبب بادکردگی و تورم شود.
-
وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: vazītan] ‹بزیدن› vazidan حرکت کردن باد یا نسیم؛ برآمدن باد.
-
بزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bazidan وزیدن؛ حرکت کردن باد یا نسیم.
-
آماساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آماسانیدن، آماهانیدن› [قدیمی] 'āmāsāndan باددار کردن؛ پرباد کردن؛ ورمدار ساختن؛ سبب تورم شدن.
-
بواسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ باسُور] (پزشکی) bavāsir عارضۀ تورم رگهای مقعد که براثر یبوست یا نشستن زیاد بروز میکند و در مراحل پیشرفته با جراحی معالجه میشود؛ زخم و ورم بینی یا مقعد.
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...
-
آماس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آماز، آماه› (پزشکی) 'āmās ۱. برآمدگی و تورم عضوی از بدن در اثر بیماری، جراحت یا کوفتگی؛ ورم.۲. برآمدگی غیرعادی.
-
خیارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) xiyārak ضایعۀ تورم غدههای لنفاوی بهویژه در کشالۀ ران یا زیر بغل که در اثر بیماریهایی مانند طاعون ایجاد میشود که بسیاردردناک است.
-
آماسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آماهیدن› [قدیمی] 'āmāsidan باد کردن عضوی از بدن؛ ورم کردن؛ آماس کردن.
-
مرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: marz] ‹مرزو، مرزوی› marz ۱. قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا میکند؛ حد؛ سرحد.۲. [مجاز] هرچیز مشخصکننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی: تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت.۳. [قدیمی، مجاز] سرزمین.۴. [قدیمی] باغ؛ ک...
-
پکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] pok[k]idan ۱. باد کردن؛ ورم کردن.۲. ترکیدن.
-
بادگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bādgir ۱. مجرای باد در دیوار یا بام خانه؛ راهی که برای جریان هوا در سقف یا میان دیوار اتاق درست کنند؛ بادخن؛ بادغر.۲. حلقۀ فلزی مشبک روی سماور یا سر قلیان.۳. (صفت فاعلی) خانه یا زمینی که در معرضِ وزش باد باشد.
-
دمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: damitan] damidan ۱. وزیدن باد.۲. (مصدر متعدی) پف کردن و باد کردن در چیزی.۳. روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه.۴. طلوع کردن؛ سرزدن آفتاب.۵. پدیدار گشتن.۶. خروشیدن.۷. خود را پرباد کردن.
-
بوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] burān سرمای سخت و باد شدید که با برف یا باران همراه است.