کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل تمسخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تمسخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamasxor مسخره کردن؛ ریشخند کردن.
-
خنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: xandak، مقابلِ گریه] ‹خند› xande حالتی در چهرۀ انسان بهواسطۀ شعف، خوشحالی، یا تمسخر که در آن لبها گشوده میگردد و گاه با صدای مخصوصی همراه است.
-
مسخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مسخرَة] masxare ۱. [عامیانه] تمسخر؛ استهزا.۲. (اسم، صفت) کسی که مورد ریشخند واقع میشود.۳. (اسم) [قدیمی] کسی که کارهای خندهدار میکند.
-
تماخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] tamāxare ۱. سخنی که به شوخی گفته شود؛ مزاح.۲. خوشطبعی.۳. تمسخر؛ هزل: ◻︎ گر تو تماخره کنی اندر چنین سفر / بر خویشتن کنی تو نه بر من تماخره (ناصرخسرو: ۴۲۹).
-
منتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mantar ۱. [عامیانه] مورد تمسخر و استهزا.۲. [عامیانه] معطل.۳. (اسم) افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند.〈 منتر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. مسخره کردن.۲. معطل کردن.
-
طعنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طعنَة] ta'ne ۱. سخن کنایهآمیز که معمولاً به منظور توهین، تمسخر، و سرزنش بر زبان میآید.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] سرزنش؛ بدگویی: ◻︎ دو دوست با هم اگر یکدلند در همه حال / هزار طعنهٴ دشمن به نیمجو نخرند (ابنیمین: ۳۸۲).〈 طعنه زدن: ...