کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیل استخوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوش فیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] (زیستشناسی) gušfil = پیلگوش
-
فیل اوژن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [معرب. فارسی] [قدیمی] fil'o[w]žan = پیلاوژن
-
جستوجو در متن
-
بالغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالغ› [قدیمی] bāloq پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن، یا استخوان فیل: ◻︎ با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب / آمد به خان چاکر خود خواجه با صواب (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۲).
-
پیلسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیلس› [قدیمی] pilaste ۱. استخوان فیل؛ عاج.۲. [مجاز] انگشت دست.۳. [مجاز] ساعدِ سفیدِ، مانندِ عاج: ◻︎ چو بر روی ساعد نهد سر به خواب / سمن را ز پیلسته سازد ستون (عنصری: ۳۴۳)، ◻︎ وآن چون چنار قدّ چو چنبر شد / پرشوخ گشت دست چو پیلسته (ناصرخسرو: ۴۴۹...