کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سایه فکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹سایهافکن› [قدیمی] sāyefekan آنچه سایه بیندازد؛ سایهفکننده؛ سایهانداز؛ سایهدهنده؛ سایهگستر: درخت سایه فکن.
-
جستوجو در متن
-
پدرمرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pedarmorde کسی که پدرش مرده باشد؛ یتیم: ◻︎ پدرمرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱: ۸۰).
-
غلغله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) qolqole شوروغوغا؛ دادوفریاد؛ هیاهو؛ صداهای درهم؛ هنگامه و غوغا.〈 غلغله افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] شور و غوغا افتادن؛ دادوفریاد، هیاهو، و آشوب برپا شدن.〈 غلغله انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن.〈...
-
جاف جاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹جاف، جفجاف› [قدیمی] jāfjāf زنی که به یک شوهر قناعت نکند و آرام نگیرد؛ زن بدکار؛ قحبه؛ فاحشه: ◻︎ ز دانا شنیدم که پیمانشکن / زن جافجاف است آسانفکن (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵)، ◻︎ جافجاف است و شوخگین و سترگ / زنده مگذار دول را زنهار ...
-
سایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sāyak] (فیزیک) sāye سیاهی جسم انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنایی چراغ بر روی زمین یا بر چیز دیگر بیفتد.۲. [مجاز] توجه؛ عنایت.〈 سایه افکندن: (مصدر لازم) سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر: ◻︎ پدرمرده را ...