کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکر و خیال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی فکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bifekr بیاندیشه؛ کسی که به عاقبت کاری نیندیشد.
-
جستوجو در متن
-
خیال باف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] xiyālbāf کسی که همواره در عالم خیال سِیر میکند و هر کاری را در عالم خیال انجام میدهد و به مرحلۀ عمل نمیرساند.
-
لیغ ولاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] liqolāq بازی؛ شوخی؛ مسخرگی: ◻︎ گه خیال آسیا و باغوراغ / گه خیال میغوماغ و لیغولاغ (مولوی: لغتنامه: لیغولاغ).
-
هردم خیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] hardamxiyāl آنکه هردم فکر و خیال تازه به سرش بزند؛ مردد؛ نااستوار.
-
خیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَیال] xiyāl ۱. صورتی که در خواب یا بیداری به ذهن آید؛ پندار؛ گمان؛ وهم.۲. نیرویی که بهوسیلۀ آن صورتهایی که در زمانی دیده شده در ذهن تجدید و احیا میشود.
-
پنداشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pendāšte آنچه به خیال، گمان، و وهم آمده؛ پنداریده؛ تصورشده.
-
هپروت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی به سیاق عربی] [عامیانه] haparut عالم وهم، خیال، و پندار.
-
توهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavahhom وهم داشتن؛ گمان بردن؛ به گمان افتادن؛ خیال و گمان کردن.
-
واهمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: واهمَة] vāheme ۱. [عامیانه] ترس و بیم.۲. اندیشه؛ گمان؛ خیال.۳. قوۀ وهمیه که بهواسطۀ آن چیزهای دیده و نادیده و راست و دروغ به تصور انسان درمیآید.
-
اختیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'extiyāl ۱. تکبر کردن؛ گردنکشی و بزرگمنشی کردن.۲. خرامیدن و با جاهوجلال راه رفتن.۳. خیال کردن.
-
توهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوهیم] [قدیمی] to[w]him ۱. در وهم و خیال انداختن؛ به گمان افکندن.۲. در غلط و اشتباه انداختن.
-
اندیشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) 'andišidan ۱. فعالیت ذهنی آگاهانه برای شکلدهی به تصورات ذهنی و دریافت مطلب؛ اندیشه کردن؛ فکر کردن.۲. خیال کردن؛ پنداشتن.
-
فانوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی، جمع: فوانیس] fānus نوعی چراغ محفظهدار و معمولاً نفتسوز و قابل حمل.〈 فانوس خیال: ‹فانوس خیالی› [قدیمی] نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه میداشتند تا تصویر آنها بر روی پرده بیفتد؛ فانوس خیالانگیز؛ فانوس گردان: ◻︎ این چرخ فلک ک...
-
کابوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kābus ۱. حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست میدهد و شخص خیال میکند که چیزی سنگین بر سینهاش فشار میآورد و نمیتواند تکان بخورد؛ خفتک؛ خفتو؛ بختک؛ برخفج؛ خفج؛ خفجا؛ خفرنج؛ برفنجک؛ درفنجک؛ فرنجک؛ فدرنگ؛ فرهانج؛ کرنجو؛ سکاچه...