کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَسَقَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] fesq هر کار زشت، گناهآلود، و غیراخلاقی.
-
واژههای همآوا
-
فسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] fesq هر کار زشت، گناهآلود، و غیراخلاقی.
-
جستوجو در متن
-
تفسیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafsiq فاسق شمردن؛ نسبت فسق به کسی دادن.
-
بی عصمت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bi'esmat آنکه از فسق و گناه پرهیز نکند؛ بیعفت؛ بیناموس.
-
تباه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹تبهکاری› [قدیمی] tabāhkāri ۱. خرابکاری.۲. فتنه و فساد.۳. فسقوفجور.
-
فاسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ: فَسَقَة و فُسّاق] fāseq ۱. مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد.۲. (اسم، صفت) کسی که مرتکب فسق شود؛ فاجر؛ گناهکار.
-
تدلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadlis ۱. پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی.۲. عیب خود یا کالای خود را پنهان ساختن.۳. فریب دادن.۴. عوامفریبی.۵. (تصوف) فسق و فساد کردن در لباس زهد و تقوا؛ آراستن ظاهر به جامۀ زهد و پارسایی برای فریب دادن خلق؛ تظاهر به زهد و تقوا.