کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فولاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فولاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pūlāft] fulād = پولاد
-
جستوجو در متن
-
شاپورگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شابورگان، شابورقان، شابرقان، شابورق، شابوراک، شابورن، شابرن› [قدیمی] šāpurgān فولاد.
-
آتش زنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) 'ātašzane ۱. سنگی خاکستریرنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد میشود.۲. = چخماق
-
استیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: steel] 'estil نوعی فولاد که در برابر زنگزدگی مقاومت میکند؛ آلیاژ فولادی زنگنزن.
-
ساچمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] sāčme ۱. گلولۀ ریز سربی که در تفنگهای شکاری به کار میرود.۲. قطعات کروی کوچک از جنس فولاد.
-
منگنز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: manganèse] (شیمی) mangenez عنصر فلزی نقرهایرنگ و شکننده که در طبیعت بهصورت خالص وجود ندارد و در ساختن فولاد و برخی از آلیاژها به کار میرود.
-
شفشاهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شفشاهنج، شفتاهنگ› [قدیمی] šafšāhang قطعۀ آهن یا فولاد سوراخسوراخ که زرگر طلا یا نقره را با آن میکشد تا باریک و مفتول شود؛ حدیده.
-
سرتخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sartaxte قطعهای آهن یا فولاد سوراخسوراخ که زرگر تارهای طلا یا نقره را از آن میکشد تا باریک و مفتول شود.
-
غلتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غلتنک، غلته› qaltak ۱. استوانهایسنگینوزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار میرود؛ غلتبان.۲. خودرویی با چرخهای استوانهای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان، و امثال آن استفاده ...
-
آب دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābdide ۱. پارچه یا چیز دیگر که در آب افتاده و آب به خود کشیده و آسیب دیده باشد؛ نمکشیده؛ خیس.۲. [عامیانه، مجاز] باتجربه؛ آبداده: فولاد آبدیده.
-
بلارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پلارک، پرالک، بلالک› [قدیمی] balārak ۱. فولاد جوهردار.۲. شمشیر جوهردار: ◻︎ بلارک به گاورسهٴ نقرهگون / ز نقره برآورده گاورس خون (نظامی۵: ۹۶۹).۳. جوهر تیغ.
-
بکتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی جُغتایی] ‹بگتر› [قدیمی] baktar نوعی جامۀ جنگ که از ورقههای آهن و فولاد ساخته میشده؛ زره: ◻︎ به سر برنهاده ز زر مغفری / ز پولاد کرده به بر بکتری (ابوشکور: مجمعالفرس: بکتر).
-
تیتانیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: titanium] (شیمی) titāniyom فلزی نقرهایرنگ، نرم، مستحکم، و چکشخوار که ۴۰% از فولاد سبکتر است، در ۱۸۰۰ درجه حرارت ذوب میشود، و ترکیبات آن در طبیعت فراوان است؛ تیتان
-
خشکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xoške ۱. [عامیانه، مجاز] ویژگی دستمزدی که بهجای جیرۀ جنسی به کسی پرداخت میشود: جیرۀ خشکه.۲. (قید) [عامیانه، مجاز] نقدی.۳. (اسم) هرنوع نانی که هنگام پختن آن را مانند بیسکویت خشک میکنند. خشک: سرفهخشکه.۴. (اسم) نوعی فولاد سخت و بیآب که در قال...