کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] fo[w]t ۱. درگذشتن؛ مردن.۲. نیست شدن.〈 فوت شدن: (مصدر لازم) = فوت
-
فوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹فوب› fut بادی که با فشار از میان دو لب بیرون میآید.
-
فوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: foot] fut واحد اندازهگیری طول، برابر با ۴۸/۳۰ سانتیمتر یا ۱۲ اینچ؛ پا.
-
جستوجو در متن
-
مافات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مافاتَ] māfāt آنچه گذشته؛ آنچه فوت شده و از دست رفته.
-
متوفی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَوفّیٰ] ‹متوفا› mote(a)vaffā فوتشده؛ مرده؛ درگذشته.
-
فائت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] fā'et ازمیانرفته؛ ازدسترفته؛ فوتشده؛ نیست و نابود.
-
درگذشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dargozašte ۱. رفته.۲. [مجاز] مرده؛ فوتشده.
-
صاحب عزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sāheb'azā کسی که یکی از خویشان نزدیکش فوت شده و مجلس سوگواری ترتیب داده است؛ عزادار.
-
مبرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mabrur ۱. عنوانی برای فرد فوتکرده؛ شادروان.۲. پذیرفتهشده و مقبول از جانب خدا.
-
فوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] favāt ۱. درگذشتن؛ فوت.۲. نیست شدن.۳. گذشتن وقت کاری.
-
مهتوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mahtuk ۱. دریده؛ پارهشده.۲. فوتشده؛ مرده.۳. مورد هتک حرمت قرار گرفته.
-
ضایعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضائعَة، جمع: ضایعات] zāye'e ۱. فاجعۀ مهم بهویژه بر اثر فوت کسی.۲. (صفت) [قدیمی] = ضایع
-
غریب مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qaribmarg ویژگی مُردهای که در غربت فوت کرده باشد.〈 غریبمرگ شدن: در غربت و دور از شهر و دیار خود مردن.
-
فوتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) futak ۱. نوعی نی کوتاه که در آن گلولههایی کوچک قرار داده و به طرف چیزی فوت میکنند.۲. نیلبک.