کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فواصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فواصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فاصلَة] favāsel = فاصله
-
جستوجو در متن
-
اهرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ahrom میلهای با مقطع معمولاً تخت که محور آن خمیدگی دارد و از آن برای بارهای سنگین در فواصل کوتاه استفاده میشود.
-
پارسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: parsec] pārsek واحد اندازهگیری فواصل کیهانی، برابر با حدود ۲۶/۳ سال نوری.
-
میکرومتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: micromètre] mikrometr ۱. ابزاری برای اندازهگیری فواصل یا ابعاد بسیار ریز.۲. (ریاضی) = میکرون
-
پارانشیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: parenchyme] (زیستشناسی) pārānšim بافت سلولی نرم و اسفنجی که در برگها و ساقههای نازک گیاهان و میوهها فواصل قسمتهای الیافی را پر میکند.
-
جرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jerz ۱. پایهای چهارگوش از سنگ یا آجر که در فواصل معیّن ساخته میشود و بین آنها دیوار قرار میگیرد.۲. دیوار.۳. پایۀ ساختمان.
-
ضربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zarabān ضربههای متوالی با فواصل زمانی یکسان.〈 ضربان قلب: (زیستشناسی) زدن قلب؛ تپیدن دل؛ تپش قلب.
-
توزیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوزیع] to[w]zi' ۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن.۳. (اقتصاد) پخش کردن کالا بهوسیلۀ تولیدکننده و رساندن آن به مصرفکننده.〈 توزیع حروف: (ادبی) در بدیع، تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم، مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع: شب است و...