کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فنون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فنون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فنّ] fonun = فن
-
جستوجو در متن
-
کشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کستی› (ورزش) košti نوعی ورزش که بین دو نفر انجام میشود و هر کدام سعی میکند با استفاده از فنون آن ورزش پشت دیگری را به زمین بیاورد.〈 کشتی فرنگی: (ورزش) نوعی کشتی که فنون آن از کمر به بالا اجرا میشود.
-
دیپلماسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diplomatie] (سیاسی) doplomāsi شیوهها و فنون سیاسی برای ارتباط با کشورهای دیگر.
-
آموزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āmuzešgāh جای آموختن و درس دادن؛ مؤسسۀ رسمی یا غیررسمی که در آن علم، هنرو فنون مختلف بیاموزند.
-
لجستیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از انگلیسی: logestics] (نظامی) lojestik از فنون لشکرکشی، مربوط به حملونقل، لشکرکشی و تدارکات لشکر.
-
نفت اندازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] naft[']andāzi از فنون جنگی که چیزهای آلوده به نفت را آتش میزدند و به طرف دشمن میانداختند.
-
هنرستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) honarestān آموزشگاهی که در آنجا فنون هنری از قبیل نقاشی، موسیقی، و امثال آنها تعلیم داده میشود.
-
آکادمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: académie] 'ākādemi انجمنی رسمی در هر کشور که از بزرگان علوم و فنون برای بحث و تحقیق در مسائل علمی و ادبی تشکیل میشود؛ فرهنگستان.
-
ادیبانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] 'adibāne ۱. مانند ادیبان؛ ادیبمانند؛ به روش ادبی.۲. (صفت) دارای فنون ادب؛ ادبی.
-
گیشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: geisha، مٲخوذ از ژاپنی] gišā زن ژاپنی که فنون و آداب مخصوص بزمآرایی و سرگرم ساختن مردان را فراگرفته باشد.
-
فرهنگستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: frahangδstān] farhangestān انجمنی رسمی در هر کشور که از سرآمدان علوم و فنون برای بحث و تحقیق در مسائل علمی و ادبی تشکیل میشود.
-
مهندس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم،صفت) [مٲخوذ از هندسه، معرب. مٲخوذ از فارسی: اندازه] mohandes ۱. کسی که در پارهای از علوم و فنون، مانند راهسازی، معماری، کشاورزی، یا ساختن کارخانهها و ماشینها تحصیلات عالی کرده و متخصص شده باشد.۲. [قدیمی] اندازهگیرنده.
-
هنرپیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) honarpiše ۱. هنرمند.۲. کسی که در یکی از فنون هنری، مانند نقاشی، موسیقی، یا تئاتر استاد باشد.۳. کسی که در سینما، تئاتر، یا آثار تلویزیونی بازی میکند؛ آرتیست.
-
چربیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [مجاز] čarbidan ۱. افزون آمدن؛ فزونی یافتن.۲. چیره شدن؛ غالب شدن: ◻︎ سعدی ازاینپس نه عاقل است و نه هشیار / عشق بچربید بر فنون فضایل (سعدی۲: ۴۷۹).۳. سنگینتر شدن چیزی از چیز دیگر.