کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فناء] fanā ۱. نیست شدن؛ نابود شدن.۲. [مقابلِ بقاء] نیستی؛ نابودی.۳. (تصوف) تبدیل صفات انسان به صفات الهی.
-
فنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فناء، جمع: اَفنیَة] [قدیمی] fenā جلوخان؛ پیشگاه؛ آستانه.
-
جستوجو در متن
-
ابدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ابد) [عربی. فارسی] 'abadi آنچه فنا و زوال نمیپذیرد و همیشه باقی است؛ جاودانی؛ پاینده؛ نابودنشدنی.
-
نیستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nisti ۱. عدم.۲. نابودی.۳. (اسم، حاصل مصدر) (تصوف) فنا.
-
خاکستری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خاکستر) xākestari ۱. آلوده به خاکستر.۲. (اسم) از رنگهای ترکیبی، مرکب از سفید و سیاه.۳. به رنگ خاکستر.۴. (حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] فنا؛ نیستی.
-
تکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] ta(e)kidan ۱. دویدن؛ تاختن: ◻︎ تا ز عدم گرد فنا برنخاست / میتک و میتاز که میدان تو راست (نظامی۱: ۱۶).۲. پوییدن.۳. جنبیدن.
-
مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: marg] marg ۱. مردن؛ موت.۲. [مجاز] نیستی؛ فنا.〈 مرگ موش: (شیمی) = آرسنیک〈 مرگومیر: = مرگامرگ〈 مرگ پایآگیش: [قدیمی] مرگ که پاپیچ همه کس شود.
-
چغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čaqzidan ۱. ناله کردن؛ زاری کردن؛ آه و ناله کردن.۲. واهمه کردن؛ ترسیدن: ◻︎ در فنا جلوه شود فایدۀ هستیها / پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن (مولوی: ۶۹۵).
-
استغراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteqrāq ۱. [مجاز] سخت به کاری مشغول شدن؛ بیش از حد به چیزی توجه کردن.۲. (منطق) همه را فراگرفتن؛ شامل همه شدن.۳. (تصوف) توجه کامل سالک به گفتن ذکر، چنانکه از خودبیخود شود؛ مقام بیخودی و فنا.۴. [قدیمی، مجاز] از بین رفتن؛ نابو...
-
بقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بقاء] baqā ۱. زیستن.۲. پایدار ماندن.۳. دوام؛ همیشگی.۴. پایندگی.۵. زیست؛ زندگی.۶. (تصوف) مرحلهای از سلوک پس از فنا که ابتدا سیر فیالله است و سالک به حق باقی میشود.
-
فانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] fāni ۱. نیستشونده؛ ناپایدار؛ نابودشونده: ◻︎ خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست (سعدی۲: ۶۳۷).۲. (تصوف) ویژگی آنکه در طریقت و سلوک به مرحلۀ فنا رسیده است.
-
ششدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ششدره› šešdar ۱. در بازی نرد، آن است که یکی از بازیکنان شش خانۀ جلو مهرههایش گرفته شده باشد و او با آوردن طاس شش نتواند مهرههای خود را حرکت دهد.۲. [مجاز] عالم سرگشتگی و حیرت.〈 ششدر فنا: [قدیمی، مجاز] دنیای فانی.
-
دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دیار] [قدیمی] dār ۱. خانه؛ سرا.۲. [مجاز] دنیا.〈 دار عقبی: [قدیمی، مجاز] خانۀ آخرت؛ جهان دیگر.〈 دار غرور: [قدیمی، مجاز]۱. سرای خودخواهی و خودبینی.۲. دنیا: ◻︎ دور باد از خجسته مجلس تو / نکبت دهر پیر و دار غرور (سوزنی: ۲۰۸).&...
-
کمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kamāl ۱. بالاترین مرتبۀ چیزی؛ نهایت: با کمال خرسندی.۲. (اسم مصدر) برتر بودن در داشتن صفات نیک؛ کامل بودن؛ آراستگی صفات.۳. درایت؛ دانایی؛ خردمندی.۴. (اسم) (فلسفه) صورت نهایی و طبیعی هرچیز.۵. (اسم مصدر) (تصوف) رسیدن به مرحلۀ محو و فنا.&lan...