کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلس فلس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فلوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فلس] [قدیمی] folus = فلس
-
پرپره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] perpere ۱. پولک ریز؛ فلس.۲. پوستۀ نازک فلز؛ پشیز.
-
خارماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xārmāhi هریک از ماهیهای کوچک نواحی سردسیر که دارای پوست بدون فلس و خارهایی بر روی بالههای پشتی خود هستند.
-
کوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kuse نوعی ماهی بزرگ با دندانهای تیز، آروارههای قوی، و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل میکند؛ کوسهماهی.
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: thon] ton ۱. [مجاز] کنسرو.۲. (زیستشناسی) نوعی ماهی بزرگ دریایی دوکیشکل، دارای استخوان و فلس، که بیشتر بهصورت کنسرو مصرف میشود.
-
پولک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی. فارسی، مصغرِ پول] pulak ۱. پول خُرد.۲. (زیستشناسی) هریک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهرهداران مانند ماهیها را میپوشاند؛ فلس.۳. دایرههای نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباسهای زن...
-
پشیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pašīz] ‹پشی› pašiz ۱. پولک؛ فلس.۲. پول خُرد فلزی کمارزش؛ پول سیاه. [قدیمی]۳. سکۀ مسین کمارزش که در زمان ساسانیان رایج بوده: ◻︎ سخن تا نگویی به دینار مانی / ولیکن چو گفتی پشیزی مسینی (ناصرخسرو: ۱۷).
-
ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: māhik] (زیستشناسی) māhi جانوری آبزی، مهرهدار، خونسرد، و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند.〈 ماهی خاویار: (زیستشناسی) هریک از ماهیهای خوراکی غضروفی، شامل اوزنبرون، تاسماهی، و فیلماهی که تخم آنها ...