کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلز روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رویی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روی) ‹رویین› ruyi ۱. ویژگی آنچه از فلز روی ساخته شده.۲. [مجاز] چیز سخت و محکم.
-
کنده گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کندهکار› [قدیمی] kandegar کسی که بر روی فلز، چوب، یا چیز دیگر کندهکاری میکند.
-
کنده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kandekāri عمل کندن و نقشونگار انداختن روی سنگ، چوب، یا فلز؛ کندهگری.
-
قلمکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] qalamkāri ۱. نقاشی.۲. حکاکی بر روی فلز، چوب، یا سنگ.
-
کلیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: clichée] keliše ۱. نوشته یا تصویری که برای چاپ روی چوب یا فلز حک کنند.۲. [مجاز] هر چیز تکراری.
-
حکاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] hakkāk کسی که نوشته یا صورتی را روی نگین یا فلز حک میکند؛ نگینساز؛ مهرساز.
-
لام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lame] lām ورقۀ نازک چهارگوش از جنس فلز یا شیشه که مادۀ مورد آزمایش میکروسکوپی را روی آن میگذارند و با میکروسکوپ میبینند.
-
قلم زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] qalamzani ۱. [مجاز] نویسندگی.۲. [مجاز] نقاشی.۳. حک کردن تصویر جانوران یا انواع گلوگیاه و طرحهای دیگر بر روی فلز با قلمهای مخصوص؛ حکاکی.
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rax ۱. (زمینشناسی) خط یا تراک باریک در روی سنگ که هرگاه ضربه به سنگ برسد از آنجا شکسته شود.۲. در تراشکاری، خطهایی که از کشیدن سوهان بر روی فلز ایجاد میشود.۳. [قدیمی] شکاف باریک؛ رخنه؛ چاک.۴. [قدیمی] حزن؛ اندوه.۵. [قدیمی] خراش.
-
خاک انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāk[']andāz ۱. وسیلهای بیلچهمانند از جنس فلز یا پلاستیک برای برداشتن خاکروبه، خاکستر و مانندِ آن.۲. جایی در بالای قلعه و حصار برای ریختن خاک و سنگ بر روی دشمن.
-
پتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] [قدیمی] patar تکۀ فلز یا چیز دیگر که بر روی آن طلسم یا تعویذ بنویسند: ◻︎ چشم بد کز پتر آهن و تعویذ نگشت / بند تعویذ ببرّید و پتر باز دهید (خاقانی: ۱۶۴).
-
پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: puhl] pol ۱. طاقی که با آجر، چوب، یا فلز بر روی رودخانه، دره، خیابان، و امثال آن درست کنند تا بتوان از روی آن عبور کرد؛ پول؛ خدک.۲. (ورزش) در کُشتی، وضع و حالتی از بدن که کشتیگیر سر و کف پاهای خود را روی زمین بگذارد و سینه و شکم را بال...
-
مضراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (موسیقی) mezrāb ۱. قطعهای کوچک از چوب، استخوان، فلز، پلاستیک و امثال آن که برای نواختن سازهای زهی به کار میرود.۲. [قدیمی] نوعی دام بهصورت کیسۀ توری دستهدار که با آن پرنده را در هوا یا روی زمین صید میکنند یا در آب با آن ماهی میگیرند...
-
شمسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] šamse ۱. نقشونگاری که با گلابتون روی لباس میدوزند.۲. [منسوخ] آنچه از فلز به شکل خورشید درست و بالای قبه یا جای دیگر نصب میکند.۳. [قدیمی] بت؛ صنم: ◻︎ یاد باد آن شب که آن شمسهٴ خوبان طراز / به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز (ف...
-
پلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: plaque] pelāk ۱. لوح فلزی که روی آن شماره یا نامی را بنویسند و بر در خانه یا بهوسیلۀ نقلیه یا دیوار نصب کنند.۲. قطعهای کوچک از فلز قیمتی مانند طلا یا نقره که دارای نقش است و با زنجیر به گردن آویزان میشود.۳. قطعهای فلزی که شمارۀ شن...