کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افغان› faqān آه؛ ناله؛ بانگ؛ فریاد.
-
جستوجو در متن
-
افغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'afqān = فغان
-
فغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از سُغدی] ‹بغ› [قدیمی] fa(o)q ۱. بت؛ صنم.۲. معشوق؛ دلبر: ◻︎ گفتم فغان کنم ز تو ای بت هزار بار / گفتا که از «فغان» بُوَد اندر جهان فغان (عنصری: لغتنامه: فغ).
-
ژخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژغار› [قدیمی] žaxār بانگ؛ فریاد؛ فغان؛ نعره.
-
شیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: šēvan] šivan گریه و ناله و زاری در هنگام مصیبت؛ نوحه؛ فغان و فریاد.
-
زغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژغار، ژغاره، ژخار› [قدیمی] zaqār ۱. سختی؛ محنت.۲. فریاد و فغان؛ بانگ بلند؛ فریاد سهمناک.
-
کش کشان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) kaškašān, keškešān در حالت کشیدن؛ کشانکشان: ◻︎ کشکشانش آوریدند آن طرف / او فغان برداشت در تشنیع و تَف (مولوی: ۴۵۸).
-
خلش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] xaleš فرورفتن چیزی نوکتیز در بدن یا چیز دیگر: ◻︎ جانب دیگر خلش آغاز کرد / باز قزوینی فغان را ساز کرد (مولوی: ۱۵۶).
-
جادوفریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jādufarib بسیار زیبا: ◻︎ ای مسلمانان فغان زآن نرگس جادوفریب / کاو به یک ره بُرد از من صبر و آرام و شکیب (سعدی۳: ۱۰۵۲).
-
ژغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [سُغدی؟] ‹ژغاره، زغار، ژخار› [قدیمی] žaqār ۱. سختی؛ درشتی؛ محنت.۲. (اسم) بانگ؛ نعره؛ فریاد سهمناک؛ فغان.
-
ویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] veyl ۱. فرارسیدن شر و بدی.۲. (اسم) هلاک.۳. (اسم) مصیبت؛ سختی.۴. فغان؛ فریاد؛ آهوناله.
-
استخوان رند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صفت فاعلی) [قدیمی] 'osto(e)xānrand ۱. = استخوانخوار: ◻︎ فغان از حرص مشتی استخوانرَند / همه سگسیرتان زشتپیوند (عطار۱: ۲۱۰).۲. [مجاز] = هما
-
کاسه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] kāsegar ١. =سفالگر٢. (اسم) (موسیقی) از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ کاس می و قول کاسهگر خواه / چون کوس بگه فغان برآورد (خاقانی: ۵۰۶).
-
شور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) šur ۱. آشوب؛ غوغا؛ فریاد.۲. فتنه.۳. هیجان؛ آشفتگی.〈 شوروغوغا:۱. آشوب و غوغا؛ فریاد و فغان.۲. هیجان و آشفتگی؛ هیاهو.