کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فصول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فصول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فصل] fosul = فصل
-
جستوجو در متن
-
چهارفصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹چارفصل› ča(ā)hārfasl ۱. مناسب برای تمام فصول: لباس چهارفصل.۲. (قید) تمام سال؛ چهار هنگام؛ همه وقت.
-
پاییز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pātež] ‹پاذیز، پادیز، پاریز، پاییز› pāy(')iz از فصول چهارگانۀ سال که شامل ماههای مهر، آبان، و آذر است؛ برگریزان؛ خزان.
-
زمستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zamistān] zemestān از فصول چهارگانۀ سال؛ سهماه بعد از پاییز؛ سهماه آخر سال خورشیدی که موسم سرما و یخبندان است و روزها از همه وقت کوتاهتر است.
-
چادرنشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [سنسکریت. فارسی] čādornešin ۱. کسی که در صحرا و در ییلاق و قشلاق زیر چادر یا خیمه زندگی میکند؛ صحرانشین؛ طوایفی که زندگانی ایلی دارند و با احشام خود ییلاق و قشلاق میکنند و تمام فصول سال را در زیر چادر به سر میبردند.
-
بهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vahār] bahār ۱. از فصول چهارگانۀ سال برابر با سه ماه اول سال خورشیدی ایرانی (فروردین، اردیبهشت، خرداد) که درختان سبز و خرم میشوند و گیاهان میرویند؛ نوبهار؛ بهاران.۲. (زیستشناسی) = بابونه۳. (زیستشناسی) شکوفۀ درختان، بهویژه درخت نارن...