کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشفشه و پاچه خیزک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پاچه خیزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاچهخزک› pāčexizak ۱. نوعی آتشبازی.۲. نوعی فشفشه.
-
کله پاچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کله و پاچه› kallepāče ۱. مجموع سر و پاچههای یک گوسفند.۲. خوراکی آبدار که با کله و پاچۀ گوسفند تهیه میشود.
-
دست پاچه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] dastpāče ۱. شتابزده و مضطرب.۲. کسی که بخواهد با هول و شتاب کاری انجام بدهد.
-
پاچه ورمالیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pāčevarmālide ۱. کسی که پاچۀ شلوار خود را بالا زده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] آدم زرنگ و حقهباز.
-
پروپاچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] paropāče ۱. پا.۲. پاچه.〈 پروپاچهٴ کسی را گرفتن: [مجاز]۱. ناگهان به کسی حمله کردن و دشنام دادن.۲. پرخاش کردن.
-
پاچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ پا] ‹پایچه، پاژه› pāče ۱. (زیستشناسی) پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا.۲. پای پختهشدۀ گوسفند، بز، یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کمبنیه، لاغر، و مبتلایان به امراض ریه نافع است.۳. قسمت پایین شلوار.
-
پیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pise ۱. لکه.۲. خال.۳. (صفت) دارای لکۀ سیاه و سفید درهمآمیخته؛ ابلق: ◻︎ همه جانور در جهان گونهگون / برون پیسه باشند و مردم درون (اسدی: ۲۰۱).۴. پلنگ (بهمناسبت خالهای سیاه و پوست سفیدش).۵. پول؛ پول نقد: ◻︎ کلهپز را پیسه دادم، کله ده، ...