کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خبک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خپک› [قدیمی] xabak ۱. = خفه۲. (اسم مصدر) خفگی؛ فشردگی گلو: ◻︎ تا بمیری به لهو باش و نشاط / تا نگیرد ابر تو گرم خبک (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۹).
-
تاسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاسا، تالواسه، تلواسه، تاس، تاسهواسه› [قدیمی] tāse ۱. ملال؛ اندوه: ◻︎ یار همکاسه هست بسیاری / لیک همتاسه کم بُوَد یاری (سنائی۱: ۴۴۷ حاشیه).۲. نگرانی.۳. بیتابی؛ اضطراب.۴. تیرگی چهره و فشردگی گلو از غم و درد.