کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) 'ābfešān چشمۀ آب گرم که از آن بخار و آب گرم فوران کند.
-
آتش فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašfešān ۱. افشانندۀ آتش: کوه آتشفشان.۲. (اسم) (زمینشناسی) حفرهای در پوستۀ زمین که از دهانۀ آن بخارهای گوگردی و مواد گداخته بیرون آید.۳. [مجاز] آنچه برق بزند.
-
اشک فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'aškfešān اشکبار؛ اشکریز.
-
لعل فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] la'lfešān ۱. آنکه لعل بیفشاند.۲. [مجاز] آنکه بادۀ لعلفام در ساغر بریزد.
-
قطره فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹قطرهافشان› (پزشکی) qatrefa(e)šān قطرهفشاننده؛ آنچه مایعی از آن قطرهقطره افشانده شود؛ آنچه از آن قطره فروریزد.
-
مشک فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] mo(e)škfešān = مشکبار: ◻︎ نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد (حافظ: ۳۳۶).
-
جان فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جانافشان› [قدیمی، مجاز] jānfešān کسی که جان خود را در راه کس دیگر فدا کند؛ فداکار.
-
دامن فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dāmanfešān =دامنافشان
-
خون فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunfešān ۱. = خونچکان۲. [قدیمی، مجاز] گریان.
-
جستوجو در متن
-
جان افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jān[']afšān =جانفشان
-
کوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kōf] ‹که› kuh برآمدگی بزرگ در زمین که از خاک و سنگ فراوان تشکیل یافته و نسبت به زمین اطرافش بسیاربلند باشد.〈 کوه آتشفشان: (زمینشناسی) = آتشفشان
-
آتش فشانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ātašfešāni ۱. افشاندن آتش.۲. (زمینشناسی) عمل یا حالت کوه آتشفشان هنگامی که مواد گداخته از دهانۀ آن بیرون میآید.
-
لعلگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] la'lgar سازندۀ لعل: ◻︎ لعلفشان ساقی زرینکمر / گشته چو خورشید فلک لعلگر (امیرخسرو: لغتنامه: لعلگر).
-
آثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَثَر] 'āsār نشانهها.〈 آثار عِلوی: [قدیمی] پدیدههای هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو.〈 آثار سِفلی: پدیدههای زمینشناسی، مانند چشمهها، آتشفشانها، کوهها، و معادن.