کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فسانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فسانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fa(e)sāne = افسانه
-
جستوجو در متن
-
منزلگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] manzelgah = منزلگاه: ◻︎ جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست / می خور که چنین فسانهها کوته نیست (خیام: ۷۳).
-
خنداخند
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹خندخندان، خندانخند› [قدیمی، مجاز] xandāxand خندانخندان؛ در حال خندیدن؛ خندهکنان: ◻︎ درهم آویختیم خنداخند / من و چون من فسانهگویی چند (نظامی۴: ۷۰۱).
-
رسانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rasāne ۱. حسرت؛ افسوس.۲. اندوه: ◻︎ تو پنجاه سال از پس عمر ایشان / فسانه شنودی و خوردی رسانه (ناصرخسرو: ۴۱).
-
آتش انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ātaš[']angiz ۱. کسی که آتش روشن کند؛ آتشافروز.۲. (صفت) [مجاز] ویژگی کسی که سخنان تند و زننده بگوید که باعث خشم و غضب دیگران شود: ◻︎ آن دلشده زآن فسانه شد تیز / بگشاد دهان آتشانگیز (؟: لغتنامه: آتشانگیز).