کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فساد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بغی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] baqy ۱. ایجاد فساد کردن؛ بدکاری.۲. ستم کردن؛ تعدی.۳. سرکشی؛ نافرمانی؛ گردنکشی.
-
وقیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وقیعة] [قدیمی] vaqi'at ۱. بدگویی و غیبت کردن از کسی.۲. فتنه؛ فساد.
-
طمث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tams ۱. لمس کردن.۲. حائض شدن.٣. (اسم) چرک؛ فساد.٤. (اسم) خون.
-
رخنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rexne ۱. راه و شکاف میان دیوار؛ سوراخ.۲. [مجاز] عیب و نقص؛ فساد.〈 رخنه افکندن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن.۲. [مجاز] اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن.〈 رخنه کردن: (مصدر متعدی)۱. شکافتن؛ سوراخ کردن.۲. ...
-
تدلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadlis ۱. پنهان کردن و پوشانیدن عیب چیزی.۲. عیب خود یا کالای خود را پنهان ساختن.۳. فریب دادن.۴. عوامفریبی.۵. (تصوف) فسق و فساد کردن در لباس زهد و تقوا؛ آراستن ظاهر به جامۀ زهد و پارسایی برای فریب دادن خلق؛ تظاهر به زهد و تقوا.
-
فتنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فتنَة، جمع: فِتَن] fetne ۱. فساد؛ تباهی.۲. شورش.۳. آشوب؛ شلوغی.۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] مفتون؛ عاشق: ◻︎ فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر / قامت است آن یا قیامت، عنبر است آن یا عبیر (سعدی۲: ۴۵۷).۵. (صفت) فتنهجو؛ آشوبگر: ◻︎ چشمان ...
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَسواء] su' ۱. بدی؛ شر؛ آفت؛ فساد.۲. (صفت) بد.〈 سوء استفاده: بهرهبرداری بد.〈 سوء تفاهم: بد درک کردن؛ بد دریافتن امری یا عملی.〈 سوء حال: [قدیمی]۱. بدی حال؛ بدحالی.۲. تنگدستی.〈 سوء خط: [قدیمی] بدی خط و به...