کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فزای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غم فزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غمفزای، غمافزا› qamfazā آنکه یا آنچه غم و اندوه شخص را زیادتر کند؛ افزایندۀ غم: ◻︎ آن غمگسار دینه مرا غمفزای گشت / وآن غمفزای هست کنون غمگسار من (ناصر خسرو: ۲۹۸).
-
جان فزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جانفزای، جانافزا› [قدیمی، مجاز] jānfazā ۱. آنچه باعث نشاط شود؛ آنچه به انسان روح و روان و نشاط بدهد.۲. (اسم) آب حیات: ◻︎ جهاندار یزدان گوای من است / که دیدار تو جانفزای من است (فردوسی۲: ۲/۷۵۸).
-
جان گزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جانگزای› [مجاز] jāngazā ۱. آنچه روح را بیازارد و به آن گزند برساند؛ گزندرساننده به جان: ◻︎ بیا ساقی آن شربت جانفزای / به من ده که دارم غمی جانگزای (نظامی۵: ۷۸۵).۲. آسیبرساننده.