کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریبنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) faribande فریبدهنده.
-
جستوجو در متن
-
اخادع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اخدع] [قدیمی] 'axāde' فریبندهتر.
-
فریبندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) faribandegi ۱. فریبنده بودن؛ حالت و وضع فریبنده.۲. مکر؛ فریب.
-
ماکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] māker مکرکننده؛ فریبدهنده؛ فریبنده.
-
ختار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xattār فریبنده؛ نابهکار.
-
فریفتکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] fariftkār فریبنده؛ مکار؛ حیلهگر.
-
مسول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mosavvel اغواکننده؛ فریبنده.
-
محتال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mohtāl حیلهکننده؛ حیلهگر؛ فریبنده؛ مکرکننده.
-
سنبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سنبوت› [قدیمی] sombāt ۱. نمود و هیکل.۲. هر چیزی که ظاهر فریبنده داشته باشد.
-
لیوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] live ۱. فریبنده.۲. چاپلوس.۳. احمق و نادان.۴. هرزهگو.۵. هرزهگرد.
-
جادومنش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jādumaneš دارای روش و منش جادوگران؛ فریبنده: ◻︎ جادومنشی به دل ربودن / ریحان نفسی به عطر سودن (نظامی۳: ۴۶۵).
-
فریبناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] faribnāk فریبنده؛ فریبدهنده: ◻︎ آدمی کاو فریبناک بُوَد / هم ز دیوان این مغاک بُوَد (نظامی۴: ۶۷۸).
-
عالم سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ālamsuz ۱. جهانسوز؛ سوزندۀ جهان و جهانیان؛ ویرانکنندۀ عالم.۲. [مجاز] بسیار زیبا و فریبنده.
-
زبان چرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] zabānčarb کسی که زبان چرب و نرم دارد؛ آنکه سخنان شیرین و فریبنده بگوید: ◻︎ جوان زبانچرب و شیرینسخن / نه از پیر نستوه گشتهکهن (فردوسی۴: ۲۵۸۷).