کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریادرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریادرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مجاز] faryādra(e)s کسی که به یاری دیگری میشتابد؛ دادرس.
-
جستوجو در متن
-
مغیث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqis فریادرس.
-
مجیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mojir پناهدهنده؛ فریادرس.
-
ثمال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] semāl ۱. پشتوپناه؛ فریادرس.۲. ویژگی کسی که به امور مردم میپردازد.
-
غوث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qo[w]s ۱. یاری کردن؛ بهفریاد کسی رسیدن؛ یاری؛ اعانت.۲. (اسم، صفت) فریادرس.
-
غیاث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qiyās ۱. فریادرسی.۲. (اسم، صفت) فریادرس.۳. (اسم، صفت) از نامهای خدایتعالی.
-
غیاث المستغیثین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت)[عربی] [قدیمی] qiyāsolmostaqisin فریادرس فریادخواهان: ◻︎ ندارم طاقت تیمار چندین / اغثنی یا غیاثالمستغیثین (نظامی: لغتنامه: غیاثالمستغیثین).
-
سپنجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سپنج) [قدیمی] sepanji ۱. عاریتی: ◻︎ سرای سپنجی نماند به کس / تو را نیکویی باد فریادرس (فردوسی: ۶/۲۷۵).۲. ناپایدار.
-
مدد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] madad ۱. یاری؛ کمک؛ فریادرسی.۲. (اسم) [قدیمی] یار و یاور؛ فریادرس.〈 مدد کردن: (مصدر متعدی، مصدر لازم) یاری کردن؛ کمک کردن.
-
خواستار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: xvāstar] xāstār ۱. متقاضی؛ خواهنده؛ خواهان؛ طلبکننده.۲. واسطه؛ شفیع: ◻︎ بریدند سر زآن تن شاهوار / نه فریادرس بود و نه خواستار (فردوسی: ۲/۳۸۰).
-
دادآفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dād[']āfarin ۱. دادآفریننده؛ آفرینندۀ داد.۲. (اسم، صفت) یکی از نامها و صفات باری تعالی: ◻︎ پناهت به دادآفرین باد و بس / که از بد جز او نیست فریادرس (اسدی: ۲۸۷)، ◻︎ بدو گفت یزدان دادآفرین / تو را ایدر آورد از ایران زمین (فردوس...
-
که
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: kē] ke ۱. ضمیر پرسشی که دربارۀ افراد به کار میرود؛ چه کسی؟؛ کدام فرد؟: ◻︎ که را جاودان ماندن امیّد ماند / چو کس را نبینی که جاوید ماند؟ (سعدی۱: ۵۶).۲. شخصی که (در ترکیب با «آن»، «این»، «هر»، و ضمایر شخصی): ◻︎ وآنکه در بحر قُلزُم است غ...