کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: friyāt] faryād ۱. بانگ؛ آواز بلند.۲. [قدیمی، مجاز]. پناه.〈 فریاد برآوردن: (مصدر لازم) ‹فریاد برداشتن› آواز بلند برآوردن؛ بانگ کردن؛ فریاد کردن.〈 فریاد خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] یاری خواستن؛ داد خواستن.〈 فریاد رسی...
-
جستوجو در متن
-
زغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژغار، ژغاره، ژخار› [قدیمی] zaqār ۱. سختی؛ محنت.۲. فریاد و فغان؛ بانگ بلند؛ فریاد سهمناک.
-
ضجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضجَّة] zajje ۱. نالهوزاری؛ شیون.۲. [قدیمی] فریادوغوغای مردم؛ بانگوفریاد.
-
نعره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نعرَة] na're فریاد؛ بانگ بلند.〈 نعره زدن: (مصدر لازم) فریاد زدن؛ فریاد و فغان کردن به بانگ بلند.〈 نعره کشیدن: (مصدر لازم) فریاد کشیدن؛ نعره زدن.
-
خروشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: xrošitan] ‹اخروشیدن› xorušidan بانگ و فریاد کردن.
-
پریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pariz فریاد؛ نعره.
-
صلصله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صلصلَة] [قدیمی] salsale بانگ؛ فریاد.
-
آژیراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اژیراک› 'āžirāk بانگ و فریاد آدمی یا ستور.
-
اغاثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اغاثَة] ‹اغاثت› [قدیمی] 'eqāse به فریاد کسی رسیدن؛ فریادرسی.
-
بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ بانگ] [قدیمی] bān ۱. آواز.۲. فریاد.
-
غشغرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قشقرق› qešqereq دادوفریاد؛ جاروجنجال.
-
غیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غو› [قدیمی] qiv غریو؛ بانگ بلند؛ فریاد.
-
فغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افغان› faqān آه؛ ناله؛ بانگ؛ فریاد.
-
فوژان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نوژان› [قدیمی] fužān بانگ بلند؛ نعره؛ فریاد.