کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرّخچهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: فِراخ و افراخ و فروخ] [قدیمی] farx جوجه.
-
فرخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: farroxv] farrox ۱. مبارک؛ میمون؛ خجسته.۲. [قدیمی] زیباروی.۳. [قدیمی] کامیاب؛ خوشبخت.۴. [قدیمی] محترم؛ ارجمند؛ بزرگوار.۵. [قدیمی] خوشایند.۶. [قدیمی] نیک.۷. (شبه جمله) [قدیمی] خوشا؛ نیکا؛ حبذا.
-
چهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čihr.čīhr] ‹چهره› [قدیمی] čehr ۱. روی؛ رخسار.
-
گرفته چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گرفتهچهره› [قدیمی] gereftečehr ۱. اخمکرده.۲. [مجاز] ملول؛ غمگین.
-
فرخ پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farroxpey خجستهپی؛ خوشقدم.
-
فرخ دیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farroxdim فرخروی؛ زیبارو: ◻︎ کی بُوَد کی که بازبینم باز / آن همایونلقا و فرخدیم (مسعود سعد: ۵۰۴).
-
فرخ روز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] farroxruz از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو بازش رای فرخروز گشتی / زمانه فرخ و فیروز گشتی (نظامی۲: ۲۰۳).
-
فرخ زاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farroxzād ۱. آنکه با طالع خجسته و فرخ به دنیا آمده.۲. [مجاز] خوشطالع؛ خوشبخت.
-
فرخ سیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] farroxsiyar دارای سیرت نیکو.
-
فرخ فال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] farroxfāl خجستهفال؛ نیکبخت.
-
فرخ قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] farroxqadam فرخپی؛ خجستهپی؛ خوشقدم.
-
فرخ لقا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] farroxle(a)qā زیباروی.
-
فرخ نژاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farroxnežād دارای نژاد عالی و نیکو.
-
پری چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پریچهره› [قدیمی] paričehr کسی که چهرهای مانند چهرۀ پری دارد؛ پریرخسار؛ پریروی؛ خوشگل؛ زیباروی: ◻︎ خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی / خوشا با پریچهرگان زندگانی (فرخی: ۳۹۲).
-
پاک چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākčehr زیبا؛ خوشصورت؛ پاکیزهرو؛ دارای چهرۀ پاک و روشن.