کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروخوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروخوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [مجاز] foruxordan ۱. خودداری از بروز حالتی مثل خشم، خنده، حرف، و مانند آن.۲. [قدیمی] از میان برداشتن؛ نابود کردن.
-
جستوجو در متن
-
کظم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] kazm فروخوردن خشم؛ خودداری از خشم گرفتن.
-
فرو
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) foru ۱. پایین، زیر، درون (در ترکیب با کلمۀ دیگر): فروافتادن، فروخوردن.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] پایین.۳. (صفت) [قدیمی] حقیر؛ پست؛ کوچک.