کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروتن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) forutan افتاده؛ متواضع؛ خاکی؛ بیتکبر.
-
جستوجو در متن
-
خاضع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xāze' = فروتن
-
خوارتن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xārtan فروتن.
-
متواضع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَواضع] mote(a)vāze' بیتکبر؛ فروتن.
-
خاشع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xāše' ۱. = فروتن۲. عابد.
-
نرم گردن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] narmgardan فروتن و فرمانبردار.
-
تخاشع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxāšo' ۱. فروتنیکردن.۲. خود را فروتن وانمود ساختن.
-
سربه زیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sarbezir ۱. باشرموحیا.۲. فروتن؛ متواضع.
-
نرم شانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] narmšāne ۱. شخص کمزور.۲. فروتن و فرمانبردار.
-
افتاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'oftāde ۱. زمینخورده.۲. ازپادرآمده.۳. [مجاز] فروتن.۴. [مجاز] زبون.
-
برتن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ فروتن] [قدیمی] bartan خودبین؛ متکبر: ◻︎ زن مسکین فروتن، مرد برتن / کمان سرکشی آهخته بر زن (فخرالدیناسعد: ۱۱۰).
-
خاکسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāksār ۱. [مجاز] = فروتن۲. [مجاز] خوار؛ ذلیل.۳. [مجاز] = خاکزاد۴. [قدیمی] خاکآلوده.۵. [مجاز] حقیر؛ ناچیز: ◻︎ گناه آید از بندۀ خاکسار / به امیّد عفو خداوندگار (سعدی۱: ۱۹۶).
-
خاکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خاک) xāki ۱. آلوده به خاک؛ خاکآلود.۲. تهیهشده از خاک.۳. (اسم) رنگی شبیه قهوهای روشن، مانند رنگ خاک.۴. به رنگ خاک.۵. [مجاز] آدمی؛ مردم.۶. [مقابلِ آبی] مربوط به خشکی.۷. [مجاز] فروتن؛ افتاده: ◻︎ بنیآدم سرشت از خاک دارند / اگر خاک...