کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرهنگ عربی (عرب آراب) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرهنگ نویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) farhangnevis کسی که کتاب لغت تٲلیف میکند.
-
بی فرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bifarhang ۱. بیادب.۲. بیخرد.۳. بیتمیز.
-
جستوجو در متن
-
ارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آراب] [قدیمی] 'arab حاجت؛ مقصود؛ آراب.
-
آراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اِرب] [قدیمی] 'ārāb عضوها؛ اندامها.〈 آراب سبعه: (فقه) هفت موضع از بدن که هنگام سجده بر زمین میرسد و عبارت است از پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، و دو انگشت بزرگ پا.
-
اعجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'a'jām عجم؛ مردم غیر عرب.
-
عربیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عربیّة] 'arabiy[y]at ۱. زبان عربی.۲. (اسم مصدر) عرب بودن.
-
تازی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به طی، از قبایل عربی) [مٲخوذ از عربی: طائی] ‹تازیک› tāzi ۱. عرب.۲. عربی.۳. (اسم، صفت) اسبی از نژاد عربی.
-
عربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به عرب) [عربی. فارسی] 'arabi ۱. زبانی از شاخۀ زبانهای سامی که در شبهجزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات، و چند کشور دیگر رایج است.۲. (صفت نسبی) مربوط به قوم عرب: رقص عربی.
-
تازی نژاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] tāzinežād آنکه از نژاد عرب باشد.
-
عجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'ajam ۱. غیر عرب.۲. (اسم) کشور ایران.
-
عرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ عجم] 'arab ۱. قومی از نژاد سامی ساکن جنوب غرب آسیا.۲. هریک از افراد این قوم: دو نفر عرب آمدند تو.۳. (صفت) از نژاد عرب: زن عرب.〈 عرب بائده: [قدیمی] قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفتهاند؛ عرب منقرضه، مانندِ ...
-
شهرالحرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šahrolharām نزد عرب ماهی که در آن جنگ حرام است. Δ عرب در چهار ماه ذوالقعده، ذوالحجه، محرم، و رجب جنگ را حرام میدانستند و این چهارماه را اشهرالحُرُم میگفتند.
-
شعوبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شعوبیَّة] šo'ubiy[y]e در دورۀ بنیامیه، گروهی از مسلمانان، بهویژه ایرانیان که قائل به برتری عجم بر عرب بوده و عرب را تحقیر میکردند.
-
اعرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت، منسوب به اعراب) [عربی: اعرابیّ، جمع: اَعراب] 'a'rābi عرب بادیهنشین؛ تازی بیابانی.