کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرنگی دوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلاه فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] kolāhfarangi آلاچیق یا سایبان مدور که در وسط باغ درست میکنند؛ کیوسک.
-
گوجه فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (زیستشناسی) go[w]jefarangi ۱. میوهای آبدار با پوست نازک سرخرنگ و تخمهای ریز که خام و پختۀ آن خورده میشود و دارای ویتامین C میباشد.۲. بوتۀ این گیاه که شاخههای بلند و برگهای بریده دارد؛ تمات؛ تماته.
-
فرنگی مآب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی. فارسی. عربی] farangima'āb آنکه به آداب اروپاییان رفتار کند.
-
فلفل فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (زیستشناسی) felfelfarangi = فلفل 〈 فلفل قرمز
-
رشته فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] reštefarangi نوعی رشته که از آرد سیبزمینی یا آردگندم به شکل نوار یا لولۀ باریک درست میکنند؛ ماکارونی.
-
نمک فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (شیمی) namakefarangi = سولفاتدومنیزی
-
توت فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] (زیستشناسی) tutfarangi ۱. میوهای سرخرنگ و ترشطعم، شبیه توت و درشتتر از آن که ملین، ادرارآور، تصفیهکنندۀ خون، و مقوی اعصاب است و برای اشخاص کمخون و مبتلایان به بیماریهای سل، رماتیسم، نقرس، سنگ کلیه، و تصل...