کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرماندهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرماندهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) farmāndehi ۱. (نظامی) شغل و عمل فرمانده.۲. [قدیمی] حکومت.
-
جستوجو در متن
-
لشکرداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] laškardāri نگهداری لشکر؛ فرماندهی لشکر.
-
سرداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sardāri ۱. (نظامی) سپهسالاری؛ فرماندهی سپاه.۲. [مجاز] ریاست ایل و طایفه.
-
امیرتومان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] (نظامی) [قدیمی] 'amirtumān ۱. در دورۀ قاجاریه، عنوان بعضی از فرماندهان نظام که درجۀ آنان بالاتر از سرتیپی بوده.۲. در دورۀ مغول، کسی که بر دههزار تن سپاهی، فرماندهی داشت.
-
لشکرکشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) laškarke(a)ši ۱. شغل و عمل لشکرکش؛ فرماندهی لشکر.۲. فرستادن لشکر، آدات و ادوات جنگی به جایی.
-
ستاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مخففِ ایستاد، از ایستادن یا ستادن (برپا بودن)] setād مرکز ساماندهی به امری.〈 ستاد ارتش: (نظامی) مرکز فرماندهی در ارتش که طرحها و نقشههای جنگی را بررسی و مطالعه میکند و شامل نیروهای زمینی و هوایی و دریایی است؛ ارکان حرب.
-
افسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: afsar. apisar] [قدیمی] 'afsar ۱. کلاه پادشاهی؛ تاج.۲. [مجاز] فرمانده.۳. [مجاز] فرماندهی.〈 افسر بهار: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی: ◻︎ چون افسر بهار بُوَد بانگِ عندلیب / چون بند شهریار بُوَد صوتِ طیطَوی (منوچهری: ۱۳۴ حا...
-
خیره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xire ۱. ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز.۲. (قید) [مجاز] با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی؛ باسرگشتگی؛ باحیرت: ◻︎ ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱: ۴۹).۳. خیرهکننده.۴. [قدیمی] بیسبب؛ بهبیهودگی: ◻︎ هر ک...