کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرما
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ فرمودن) ‹فرمای› farmā ۱. = فرمودن۲. فرماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): حکمفرما، فرمانفرما.
-
واژههای مشابه
-
حکم فرما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hokmfarmā = فرمانروا
-
فرمان فرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹فرمانفرمای› [قدیمی] farmānfarmā فرماندهنده؛ امرکننده؛ آمر؛ حاکم: ◻︎ هرکه او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت / بر جهان کامروا گردد و فرمانفرمای (فرخی: ۳۶۷).