کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرزانمهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farzān حکیم؛ دانا؛ عاقل؛ خردمند: ◻︎ هرکجا تیزفهم و فرزانیست / بندۀ کندفهم و نادانیست (سنائی۲: ۶۸۹).
-
فرزان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: فرزین، جمع: فرازین] (ورزش) [قدیمی] ferzān در شطرنج، مهرۀ وزیر.
-
مهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَهر] (حقوق، فقه) ma(e)hr پول یا چیز دیگر که هنگام عقد نکاح بر ذمۀ مرد مقرر میشود؛ کابین؛ صداق.
-
مهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: mitr] mehr ۱. دوستی؛ محبت.۲. (اسم) در آیین زردشتی، ربالنوع آفتاب.۳. (اسم) [قدیمی] خورشید.۴. (اسم) [قدیمی] ماه هفتم سال شمسی، پس از شهریور و پیش از آبان.۵. (اسم) [قدیمی] روز شانزدهم از هر ماه شمسی: ( روز «مهر» و ماه مهر و جشن ...
-
مهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mohr ۱. آلت فلزی یا لاستیکی که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش کرده و روی کاغذ و پاکت یا زیر نامهها و قراردادها به جای امضا میزنند.۲. [قدیمی] کیسۀ سربسته: ( فرستاده را داد مُهری درم / که ختم است بر نام حاتم کرم (سعدی۱: ۹۲).
-
فاخته مهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] fāxtemehr بیمهر؛ بیوفا: ◻︎ فاختهمهری نباید در تو دل بستن که تو / هر زمان جفت دگر جویی و یار نو گری (لامعی: ۱۵۱).
-
بی مهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bimehr آنکه نسبت به دیگری مهر و محبت ندارد؛ نامهربان.
-
سربه مهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarbemohr ۱. سربسته و مهرشده.۲. ویژگی پاکت یا کیسه که سر آن را بسته و لاکومهر کرده باشند.۳. [مجاز] دستنخورده و نهفته.
-
دی به مهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] deybemehr نام روز پانزدهم از هر ماه خورشیدی که زردشتیان در این روز جشنی برپا میکردند: ◻︎ دیبهمهر است مهربانی کن / از همه چیز مهربانی بِه (مسعودسعد: ۵۴۷).