کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرزانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرزانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: frazānak] farzāne ۱. حکیم؛ عالِم؛ دانشمند.۲. عاقل؛ خردمند.۳. شریف؛ پاکنژاد.
-
جستوجو در متن
-
مغاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] ma(o)qāk گود؛ گودال؛ جای گود: ◻︎ ابله و فرزانه را فرجام خاک / جایگاه هر دو اندر یک مغاک (رودکی: ۵۳۷).
-
کنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] ke(a)nj زبان کوچک که بیخ حلق قرار دارد؛ ملازه: ◻︎ همی تا دایه کنج و کام کردش / پدر فرزانه هرمز نام کردش (نزاری: لغتنامه: کنج).
-
راست بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rāstbar ۱. آنکه دیگری را بهراستی و درستی راهنمایی میکند: ◻︎ سپهبد ز ملاح فرزانهرای / بپرسید کای راستبرْ رهنمای (اسدی: ۱۶۷).۲. (اسم) (هندسه) شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی؛ راستپهلو؛ مربعمستطیل.